Sunday, November 30, 2008

وقتی ترمز نگرفت



سه روز رفته بودم مناطق مرکزی ایران تا طی راندن بیش از 1200 کیلومتر یک ماشینو تست کنم

تو تست کلی جاهای بامزه رفتم و کلی اتفاقات جالب افتاد البته بعد از نوشتن مقاله این تست خودرو و چاپش، اونو احتمالا به عنوان

معدود مطالب خودرویم که تو وب لاگم نمی ذارم اما این بار می ذارم

ولی گذشته از این ،یک اتفاق باحال افتاد

من تو این تست خودرویی رو آزمایش می کردم که از طرف کارخونه حدا اکثر سرعتش 170 کیلومتر ذکر شده بود اما با خودرو تا سرعت 210 کیلومتر در ساعت داشتم رانندگی می کردم که خودرو به یک پیچ رسید چون احساس می کردم خودرو مثل پر کاه شده پامو رو ترمز گذاشتم و سرعت خودرو به حدود 140 کیلومتر رسید پیچو رد کردم که یکهو موتور ماشین خاموش شد
چون ترمز خودرو از نوع ضد قفل بود لطف کرد و در سرعت 120 از کار افتاد حالا داشته باشین سه تا کامیون پشتم بود یکیم جلوم
یک لحظه نمی دونم چی شد که یک یا حسین گفتم چون فرمون ماشین هم رفت تو حالت نیمه قفل و من تنها ترمز دستیو داشتم ترمز


موتوریم قطع شده بود پس با دنده معکوسم نمی تونستم سرعتو کم کنم تازه مونده بودم بین سه دیواره متحرک آهنی عقبم که نعره


کشان می خواستن انگاری ماشین کوچیک منو بخورن و یک کامیون جلوم بود که داشتم تشریفمو می بردم زیر چرخ های گندشون


در این زمان تنها راه کند کردن خودرو با ترمز دستی بود اما اگه یک هو ترمز دستیو می کشیدم ماشین مثل فرفره ملق زنان می

رفت تو دل کامیون جلوی پس آروم ترمز دستیو کشیدم تا سرعت خودرو کم بشه بعد پشت سر هم و به صورتی که ترمز های قفل

نکنند ترمز دستیو می کشیدم و ول میکردم نمی دونم چی شد نرفتم تو دل کامیون جلوییم نمی دونم چی شد که اون سه تا کامیون


نیومدن روم تمام این اتفاقات تو چند ثانیه اتفاق افتاد و بعدشم دیدم کنار جاده زنده ام و ماشینم چیزیش نشده

تو این زمان احساس کردم دست هام می لرزه

Saturday, November 8, 2008

مثلا اول شدم -دو


پارسال یک بار متنی نوشته بودم با نام مثلا اول شدم حالا این قسمت دومشه
امشب اختتامیه جشنواره مطبوعات خودرو بود ،جالب بود به کلی از بچه ها هفته نامه زنگ زده بودن که حتما بیاین و من هم احتمال می دادم از این بیست نفر حداقل شش تا جایزه تپل در بیاد جالب بود به من تا جمعه زنگ نزده بودن و دیگه مطمئن بودم برنده نمی شم زیادم برام مهم نبود اما خیلی دلم می خواست بچه های تحرریه که مدتی نه از سر شایستگی بلکه از سر اتفاق سر دبیرشون بودم جایزه می بردن خودم همه رو تشویق کرده بودم مطلب بدن به جشنواره و آخر سر هم مطلب های خیلی ها رو انتخاب کردم و خشایار نظریان و ممد قندری دوتا از دوستای خوب هفته نامه که یکیشون مدیر مسئوله و اون یکی هم مدیر هنری کار ها رو بردن و ثبت نام کردن خلاصه سرتونو درد نیارم بچه ها تقریبا دو ردیف صندلی سالنو گرفته بودن حدود بیست پنچ نفری می شدیم آقا همش می خوندن و همش خبری از جایزه نبود من واقعا ناراحت بودم چون تو گزارش توصیفی ،خبری و تحقیقی مطمئن بودم که حقمونه برنده بشیم جالب بود اسمی از روزنامه های اصلاح طلب با اینکه بچه هاشون در مسابقه شرکت کرده بودن هم نبود خیلی حالم گرفته شد تا به بخش طنز رسیدیم و دیدم فروتیش رضوانیه بالاخره با مطلب بالاتر از خطر، اول شد جالبه فروتیش نیومده بود و خشایار رفت جایزشو گرفت هی به من می گفت تو برو اما من مجبورش کردم بره ناراحت بود حقم داشت چون یک احساس بده حق خوری توش موج می زد جایزه بعدی رگباری اومد تو بخش کاریکاتور کارتون بزرگمهر حسین پور با نام ازدواج پیکان از هفته نامه اول شد و در بخش صفحه بندی هم حامد یزدانی مقام نخستو آورد دیگه جایزه ها داشت تموم می شد و کف گیر ته دیگ بود که اسم منم اعلام کردن که تو سرمقاله بخش جنبی اول شدم روی سن رفتم بر عکس پارسال اصلا سر کیف نبودم چون واقعا از جایزه نبردن بچه ها دل خور بودم تقریبا هفتاد درصد مطالب برنده شده تو جشنواره،گزارش های تعریفو تمجیدی بود پیش خودم می گفتم حالا این مطلب انتقادی منو با نام خودروهای که تنها رنگ عوض می کنند رو هم جایزه دادن که بگن ما به منتقدان هم جایزه می دیم رفتم رو سن یک چیزی به بذرپاش که جوان مور علاقه احمدی نژاده و تو سن زیر سی سالگی مدیر عامل سایپا هست گفتم به طعنه که ما حواسمون هست یا هستیم خدمتتون گفتم و اومدم پایین وقت نشستن بچه ها می گفتن بابا هادی ساعی آبروی کاروانو خریدی یکی می گفت تحرریه جمع کنه بره یکی می گفت ما که همش تو بخش طنز کاریکاتور جایزه بردیم گل اقا بزنیم یکی می گفت بابا ما چهارتا طلا بردیم بقیه یک طلا کلی برنز و از این حرف ها
البته همه بچه ها شاد بودن و داشتن سر به سر هم می ذاشتن اما من کمی دل خور بودم با اینکه داوری جشنواره کسایی مانند شکر خواه بودن همش می پرسیدم حالا ما نگرفتیم این همه روزنامه نگار اصلاح طلب و منتقد چرا جایزه نبردن اینا که شرکت کرده بودن اصلا نمی تونستم باور کنم پیام ایران خودرو هر سه تا جایزه گزارش توصیفیو برده باشه و به جرات می تونم بگم کسایی مثل بهناز جلالی پور و امیر هادی انواری گزاش های از هفته نامه داده بودن که خیلی خوب بود یا علی غفوری که زمانی تو سلام بوده گزارش های تحقیقی خوبی داشت یا علی رضا بهداد خبرنگار روزنامه اعتماد یا بچه های دنیا اقتصاد
خیلی جالب بود شعار داوری جشنواره این بود که خودروساز ها باید نقد پذیر باشند اما هرجا بیشتر انتقاد کرده بود کمتر جایزه برده بود من که باورم نمیشه
الانم که دارم متنو می نویسم ذهنم پر از تعابیر دایی جان ناپلونی هست همش پیش خودم فکر می کردم شاید به خاطر این باشه که ما شش ماهه کامل تو تحریم خودروساز ها رفتیم اونم برای نقد های منصفانه اینم یک ترکش او ما جرا هست دیگه به هر حال اگه تو این کشور منتقد باشی یا مثل شهروند می بندنت یا مثل ما می ری تو تحریم با این حال خوشحالم تو تحرریه هستم که همه بچه هاش با هم دوستن ، طوری که زمان برگشتن هی می گفتم حالم گرفته شد که بچه ها جایزه نبردن اما بیشتر بچه ها می گفتن از دور هم بودن امروز خیلی خوشحالن و کلی هم حال کردن
من هم بعد ازاینکه با خودم فکر کردم گفتم مهم این بوده که ما این مدت تونستیم تو فضای مطبوعاتی به شدت کثیف اقتصادی در ایران که بیشتر خبرنگارا قلم به مزد هستن قلممونو نفروشیم خوشحالم که مارو یک گروه بی طرف در سال 86 بهترین نشریه تخصصی سال ایران شناخت و در کنار هفته نامه ای مثل شهروند در این رده بندی بودیم که بهترین نشریه سیاسی ایران بوده، خوشحالم در فضایی که همه از برگشتی می نالند ما با کمترین تکیه بر اگهی و با تیراژ25 هزار نسخه با فروش بالای هشتاد و پنچ درصد در هفته مواجهیم مخاطب ها جواب مارو دادن این برای من بزرگترین جایزه هست و افتخار می کنم با بچه های خوبی همکارم که همشون هادی ساعی هستن چون قلمشونو نمی فروشنراستی امشب از یک نظر برام جالب بود چون خیلی از دوستای ایسنایم که دلم براشون تنگ شده بود و رفقای مطبوعاتیو دیدم در ضمن گفتم بعد از مدت ها کت شلوار بپوشم و از قصه سوژه هم شدم هر کی یک چیزی میگفت از آقا داماد شدی بگیر تا تیپت مارو کشته و جو گیر خلاصه شب خوبی بود