من برنامه ریخته بودم تو قطار بشینم و خاطرات سفرمو بنویسم اما زمان سفر در قطار با چند همسفر عجیب روبرو شدم این همسفران من سه دانشمند هسته ای بودند که روز قبل در برنامه هسته در نطنز شرکت کرده بودن دو دانشمند فیزیک هسته ای و یک دانشمند لیزر هسته ای با نام پرفسور ریاحی پدر لیزر ایران
سه دانشمندی که جالب بودعقاید ضد دولتی داشتن ، دکترایی که یکیشون شبیه پدر پینوکیو بود و در دانشگاه فرانسه دکتراشو گرفته بود پرفسور ریاحی هم که می گفت من استاد زمان شاهم و در امریکا درس خونده بود و اون یکی پرفسوره تو انگلستان درس خونده بود در طول مدت سفر این اساتید داشتن تعریف می کردن حراست برگزار کننده مراسم جشن هسته ای مثل حیون با اونا حرف می زدن بعذد هم شروع کردن از هر دری حرف زدن از سفرای خارجیشون از موسکو تا کالیفرنیا از یونان تا ایتالیا و سویس صحبت کردن فقط حیف که یا تحریم های اخیر دیگه نمی تونن سفر خارجی برن....درباره این سه استاد خیلی شخصیت جالبی داشتن سه تا ادم افتاده که به غیر از تخصص خودشون در موارد دیگه خیلی عوامانه صحبت می کردن جالب بود از هر سه کلمه یکیش انگلیسی بود مثلا یکیشون می گفت گاورمنت(دولت) یک کشورکنفرانسی گذاشته بود که من یک لکچر(سخنرانی ) دادن و انجییرهای(مهندس ها) زیادیم شرکت کرده بودن
بگذریم سفر جالب با این دوستان تا مشهد داشتم فکر می کنم این خاصیت سفر با قطار باشه که می تونین با ادم های مختلفی اشنا بشیم من تو این مدت تو قطار از افراد فاسد همسفر داشتم تا کارمند
گارگر تاجر ، پرفسور و حتی بعضی موقع ها هم استادهای خودم، یک بار با یک سری داشنجو چینی همسفر شدم یک باردیگه هم با یک عده عراقی و.....به هر حال هر سفری یک مزه ای داره و تو متن زیر قصد دارم از سفر خیلی خوبی که داشتم بنویسم
قسمت دوم سفرنامه در جاده امپراطوری
سفر ما روز نهم فرودین از استامبول شروع شد شب بود که خودرو سوار بر کشتی، از قسمت اروپایی به اسیایی منتقل شد این اتفاق با صف وایسادن برای سوار شدن به کشتی حدود یک ساعت و نیم طول کشید
بعد از این مدت ما خودمونو در بخش اسیایی استامبول که پر از ویلا های زیبا بود دیدیم
اما سفر درازی که روبروی ما بود سبب شد که تنها به صورت گذری به این مناظر زیبا نگاه کنیم بعد از حدود نیم ساعت رانندگی وارد اتوبان استامبول انکارا شدیم این اتوبان که در بخشی از راه به یک اتوبان ساحلی و در بخشی دیگه تبدیل به یک راه کوهستانی میشه از یک نظر شبیه جاده مخصوص کرج بود و اونم قرار گرفتن کارخانجات بزرگ در دو طرف جاده است
حدود دو ساعت از رانندگی نگذشته بود که وقت شام میشه اما ما وسط راهیم واز غذا های بین راهی هم در ایران خاطره خوبی نداریم ولی یکی از دوستان که به راه اشناست میگه اینجا رستوران های بین راهی حتی شیک تر از شهره
ما باور نمی کنیم تا به ناگاه به یک خروجی در اتوبان می رسیم که به پمپ بنزین شرکت شل که در راه بسیاری مثل ان را در فواصل نزدیک به هم میشه دید می رسیم البته جدای از نزدیکی زیاد پمپ بنزین ها، رستوران بین راهی جالب تر به نظر میی یومد
یک پل ایر پیاده که یک رستوران شیک بر روی اتوبان بود در یک طرف این رستوران شرکت بزرگ کوفته که نوعی کباب در ترکیه هست قرار داشت و در طرف دیگه مکدونالد امریکا وسط این پل بزرگ هم یک کافی شاپ بود ما از بین این غذا فروشی ها کوفته را انتخاب کردیم و بیف تیک ترک که یک غذای خوشمزه ترکی بود رو با سیب زمینی کباب شده سفارش دادیم بعد از خوردن غذا همه سوار ماشین شدیم و به راه خود ادامه دایم اما خستگی دیگر توان ادامه راه رو از ما گرفته بود پس بهتر دیدیم در بین را کنار بزنیم و در ماشین بخوابیم ادامه دارد