صبح با آرش زدیم بریم بیرون صبح خیلی زود ما باید یک روزه تمام مرکز تحقیقات رنو رو بازدید می کردیم شب من و آرش راهبر که کارامونو انجام داده بودیم گفتیم نشد که اومدیم مسافرت ولی همش شد کار و شب شروع کردیم به قدم زدن تو خیابان ها انقدر راه رفتیم تا ساعت شد سه من انقدر راه رفته بودم کف پام تاول زده بود دیگه داشتیم از خستگی می مردیم که این ساختمون دیدیم اول فکر کردیم خوابم یا از خستگی قاطی کردم اما ساختمونه واقعی بود کمی که نزدیک شدیم دیدیم روی یک دیوار نقاشی کشیدنش
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment