این جمله رو(آش سوخته و دهن نخورده ) امروز یکی از دوستام به اسم بهزاد که تازه رفته بود امریکا برای تهیه گزارش بهم گفت وقتی بهش گفتم شنیدم کلی خوش گذشته گفت نبابا مردم همش ظاهر می بینن بدبختی های خبرنگارو نمی بینند بعد یادم افتاد سال قبل که رفته بودم نمایشگاه خودرو فرانکفورت و از اونجا رفتم فرانسه برای یک کنفرانس خبری بعدشم رفتم ایتالیا برای تست خودرو که همه این اتفاقا تو سه روز افتاد و منم بیشتر از بیست خبرم ارسال کردم تهران و عملا له شدم کلا در طول سه شبانه روزم 6 ساعت خوابیدم چون صبح ها خبر تهیه می کردم شبا امده می کردم و می فرستادم تهران وقتی که برگشتم همه می گفتنند به به اقای مارکو پولو خوش گذشت یعنی اینو که می گفتن می خواستم با سر برم تو دیوار البته بگم چنتا دوست ایرانی که با ما من بودن بهشون بد نگذشت خبر چی بود همش دنبال حال بودنو چه ابروریزی که تو جمع خبرنگارای خارجی نکردن یادمه ساعت هشت صبح رسیده بودیم فرانکفورت که به سرعت رفتیم نمایشگاه که کار شروع شد من باید تقریبا به تمامی سالن ها سر می زدم و از بیشتر خودروها گزارش تهیه کنم و شرکتهایی هم که تو ایران کار می کردن مثل بنز و رنو پزو تو اولویت بودن یادمه لباسم ابی کم رنگ بود انقدر فعالیت کرده بودم ابی پرنگ شده بود چرا...... چون خیس عرق شده بودم یک کوله پشتی پشتم بود که پر سی دی شده بود و حدودا سه کیلیویی وزن داشت یک دوربین دستم بود یک لب تابم روی دوشم تو اون مدت تو چنتا کنفرانس خبریم شرکت کردم تو نمایشگاهم چیزهای جالبی دیدم از خودرویی که تویوتا ساخته بود و یک نفره بود و خودروهای تقویت شده و از همه جذاب تر غرفه بنز بود که یک ساختمان چهار طبقه بود و انقدر اطلاعات فنی ازش اوردم که هنوزم خیلی هاشو نفرستادم مورد جالی تر این بود که سه روز اول مختص خبرنگارا بود که حدود دوازده هزار خبرنگار و کارشناس تو اون سه روز امده بودن و جنگ خبری به شدت بین شبکه های و مطبوعات مختلف درگیر بود
حالا بشنوید که موقع تست خودرو همه بچه ها ایرانی به غیر دو نفر غیب شدن چون که اون جزیره سواحل لختی ها داشت
منم که پاستوریزه ام و عشق خودرو زدم تو کار تست ماشین ولی الان که یادم می یاد می بینم چه دیونه بازی های که در نیاوردم یک هو در حالی که سرعت خودرو صد کیلومترر بوده پامو می ذاشتنم روی ترمز تا ببینم ترمز ضد قفل ماشین خوب کار می کنه یا با سرعت 120 کیلومتر می پیچیدم یا با ماشین تو خاکی دستی می کشیدم
شب که برگشتم دیدم یکی از برادران که تو ایران جانماز برامون اب می کشه و به دخترا اینجا نگاه نمی کنه اونجا شب با وضعیتی عجیب اومده بود پیش ما و می گفت یافتم یافتم ما گفتیم چیو گفت ساحل لختی هارو یافتم شبم بگذریم که سر سفره که همه جور غذا بود ولی جلو خبرنگارا کشورهای دیگه، یکی از بچه ها انقدر بشقابشو پر کرده بودو ابروریزی شد که ما چشماون داشت در می یومد گفتیم چرا انقدر زیاد بهمون گفت اینجاست که می گن کلو وشربو وتسرفو که معنی فارسیش می شه بخوردید و اسراف کنید صبح که می خواستیم بریم یک ابروریزی دیگه شد چون بچه ها حوله ها و مایو هتل بلند کرده بودن جالب ترش می دونید چی بود تو هواپیما پشت سر یکی از این اقایون رفتم دست شویی دیدم هیچی نه صابون مایع نه کرم نه عطر داخل توالت نیست وقتی برگشتم دیدم یکی از این دوستان بلندشون کرده بگذریم فکر کنم کل این بی کلاس بازی ها بخاطر اینه اینجا ادم ها چون مجبورن در ایران نقش بازی کنند ا چند شخصیت دارن اینجا جا نماز اب می کشن و اونجا ... فقط ای کاش همه همون جوری بودیم که هستیم حیف که چاپلوسی و تظاهر شده کار ما
مقایسش می کنم تو ایران که می بینم چقدر ارزش خبرنگارا چون افکار عمومی بی ارزشه پاینه اتیش می گیرم خبرنگارای تخصصی تو نمایشگاه بودن که مهندسان کامل خودرو بودن جالبتر اونه که بخش های علمی تخصصی تو مطبوعات دنیا مهمه که یکیش خودروه اما تو ایران اصلا مهم نیست فرقی هم بین رسانه های اینور اب ایرانی و اونور ابیشم نداره چرا که متاسفانه ماها فقط قیافه روشنفکری می گیریم اما از دانش خبری نیست بگذریم وقتی برگشتم دیدم خیلی ها از بچه های ایرانی بیشتر از مانکن های نمایشگاه عکس گرفتن نمی گم این کارا بده اما می گم ماها چون تو محدودیت بودیم و فرهنگمون ضعیف شده شور همه چیزو در می یاریم اینم یک نمونه از عکس بچه از مانکن هاگرفتن
البته بگم شرکت های کار درست که خودروهاشون توپ بود مثل بنز و لامبورگینی مانکن های سنگینی داشتن ولی شرکت های نه چندان مطرح تر برای جذب مخاطبان از مانکن های استفاده می کردن که خوب مثل این عکس بودن
بگذریم سوار هواپیما شدیم و امدیم پاریس شبم من تا صبح خبر فرستادم تهران روز بعدم برای تهیه گزارش رفتیم جزیره ساردینا در ایتالیا
این جزیره که در جنوب ایتالیاست از زیباترین نقاط اروپاست دریا و جنگل و کوه به هم پیوند خورده و دریای مدیترانه هم کولاکه
بگذریم سوار هواپیما شدیم و امدیم پاریس شبم من تا صبح خبر فرستادم تهران روز بعدم برای تهیه گزارش رفتیم جزیره ساردینا در ایتالیا
این جزیره که در جنوب ایتالیاست از زیباترین نقاط اروپاست دریا و جنگل و کوه به هم پیوند خورده و دریای مدیترانه هم کولاکه
حالا بشنوید که موقع تست خودرو همه بچه ها ایرانی به غیر دو نفر غیب شدن چون که اون جزیره سواحل لختی ها داشت
منم که پاستوریزه ام و عشق خودرو زدم تو کار تست ماشین ولی الان که یادم می یاد می بینم چه دیونه بازی های که در نیاوردم یک هو در حالی که سرعت خودرو صد کیلومترر بوده پامو می ذاشتنم روی ترمز تا ببینم ترمز ضد قفل ماشین خوب کار می کنه یا با سرعت 120 کیلومتر می پیچیدم یا با ماشین تو خاکی دستی می کشیدم
شب که برگشتم دیدم یکی از برادران که تو ایران جانماز برامون اب می کشه و به دخترا اینجا نگاه نمی کنه اونجا شب با وضعیتی عجیب اومده بود پیش ما و می گفت یافتم یافتم ما گفتیم چیو گفت ساحل لختی هارو یافتم شبم بگذریم که سر سفره که همه جور غذا بود ولی جلو خبرنگارا کشورهای دیگه، یکی از بچه ها انقدر بشقابشو پر کرده بودو ابروریزی شد که ما چشماون داشت در می یومد گفتیم چرا انقدر زیاد بهمون گفت اینجاست که می گن کلو وشربو وتسرفو که معنی فارسیش می شه بخوردید و اسراف کنید صبح که می خواستیم بریم یک ابروریزی دیگه شد چون بچه ها حوله ها و مایو هتل بلند کرده بودن جالب ترش می دونید چی بود تو هواپیما پشت سر یکی از این اقایون رفتم دست شویی دیدم هیچی نه صابون مایع نه کرم نه عطر داخل توالت نیست وقتی برگشتم دیدم یکی از این دوستان بلندشون کرده بگذریم فکر کنم کل این بی کلاس بازی ها بخاطر اینه اینجا ادم ها چون مجبورن در ایران نقش بازی کنند ا چند شخصیت دارن اینجا جا نماز اب می کشن و اونجا ... فقط ای کاش همه همون جوری بودیم که هستیم حیف که چاپلوسی و تظاهر شده کار ما
2 comments:
جالب بود
جالب بود
Post a Comment