Saturday, December 13, 2008

پشت پرده های مینیاتور- پراید ملی با نام مینیاتور شاهکار سوگلی رئیس جمهور


احمدی نژاد روی سن میره و میگه امیدوارم طراحی خودرو ،زیبایی فرهنگ ایرانیو برسونه بعد میره پردرو از روی خودرو بر می
داره
بعد با شادی به روی سن میره میکروفونو از رشید پور که مجری مراسمه می گیره و میگه تبریک می گم این خودرو نشان دهنده فرهنگ ایرانیه و زیباست و نشون میده ما می توانیم ما می توانیم خودرو طراحی کنیم و به بذرپاش جوان 28 ساله مدیر عامل سایپا که خودش منصوب کرده تبریک میگه و میگه اینم یکی از ثمرات دولت نهم هست
اما واقعیت چیه آیا واقعا این خودرو ایرانیه آیا واقعا کار دولت نهمه


احمدی نژاد پس از بیست و هشت سال که پراید با نام فیستا در فورد تولید می شده محصول جدید تغییر شکل یافته این خودرو که بیش از ده ساله، با نام پراید در ایران تولید می شود را با نام مینیاتور و به اسم خودروی کاملا ایرانی رونمایی کرده حالا جالبه این کار از دست آورد های جدید ایشون در دولت به حساب میاد در حالی که طراحی این خودرو از سال 79 آغاز شده و حالا پس از سال ها به ثمر رسیده است
جالبه که پیش خودشون فکر نمی کنند ببیند مردم فکر نمی کنند که اين پرايد ملي كه سايپايي ها علاقه دارند آن را خودرو ملي‌شان با نام مینایتور یا سایپا 231 بخوانند يكدفعه از كجا سبز شده البته يك دفعه كه نه اين خودرو از سال 80 و شايد قبل‌تر با نام ا س 81 مطرح بود
درست بعد از آنكه سمند خودروي ملي توسط ايران‌خودرو زمزمه توليدش شنيده مي‌شد، سايپايي‌ها هم در زمان دو دوره مديريت پيشين يعني زمان آقاي ابراهيمي به سراغ اين فكر رفتند، البته مديران جديد سايپا مي‌خواهند القاء كنند كه اين حاصل مديريت جديد در دولت جديد است اما اين‌گونه نيست، كافي است كمي به آرشيو اخبار رجوع كنيد، متوجه مي‌شويد سابقه طراحي خودرو ملي سايپا به زمان آقاي ابراهيمي در سايپا بازمي‌گردد. در آن زمان خودرو با نام اس 81 توسط يك تيم ايتاليايي طراحي شد، طراحي انجام شده نيز در آن زمان بر روي كفي پرايد بود. اين اتفاق در زمان مديريت فردي با نام دانایي‌مقدم در مركز تحقيقات سايپا انجام شد و در زمان مديريت احمد قلعه‌باني بر سايپا و اميري مدير مركز تحقيقات، مدل آن نيز در كره ساخته شد. خودرو آماده بود كه به فاز صنعتي‌شدن برسد كه به ناگاه با آمدن تندر90 پروژه متوقف شد. چرا كه قرار بود جايگزين پرايد شود و بازار پيكان را تصاحب كند، اما در آن روزگار كه تندر90 قرار بود جايگزين پيكان و پرايد با قيمت نزديك هفت ميليون تومان شود، پس توليد با آن همه هزينه براي رسيدن به مرحله صنعتي‌سازي كار بيهوده بود. در آن زمان اميري گفته بود: با آمدن تندر90 ديگر توليد معني ندارد. اصلاً در اين زمان پروژه‌هاي ملي‌سازي با آن شكلي كه همه چيز را خودمان بسازيم ديگر مقرون به صرفه نيست و توجيه فني ندارد و بايد به سمت توليد محصولات مشترك با شركت‌هاي بزرگ برويم تا در جهاني‌سازي به مشكل برنخوريم
اين پروژه در آن سال متوقف شد ولي با تغيير دولت همه چيز تغيير كرد چرا كه ارتباط با شركت‌هاي بزرگ رو به سردي گذاشت و از طرفي دوباره ايده همه چيز را بايد خودمان بسازيم شكل گرفت. طرح شكست‌خورده پيكان جديد دوباره از زير خاك برخواست تندر 90 به خاطر برخي مسائل و عدم تامين به موقع قطعه و از طرفي برخي دست‌هاي پشت پرده و تاخير در قرارداد تندر90 توسط مجلس و دولت، توليد اين خودرو با تاخير آغاز شد و تاكنون به هدف توليدي‌اش يعني توليد سالانه 300 هزار دستگاه نرسيده، پس قيمت اين محصول در بازار به ده تا پانزده ميليون تومان رسيد و عملاً طرح جايگزيني اين خودرو با پرايد و پيكان شكست خورد. اينجا بود كه دوباره طرح پيكان جديد و پرايد ملي از زير خاكستر بيرون آمد
اما پرايد ملي واقعاً‌ چيست طبق گفته بذرپاش مديرعامل سايپا که جوان نور چشمی رئیس جمهور است در اين خودرو از نسل كاملاً جديد پلت فرم اين شركت استفاده شده اما این گفته صحت دارد ؟ چند سالي است كه خودروسازان داخلي تنها بر روي پلت‌فرم‌‌هايي كه دارند مانند پژو 405 خودرو طراحي مي‌كند. نمونه بارز آن سمند خودروي ملي ايران‌خودرو است كه با كمي تغييرات بر روي پلت‌فرم 405 نشسته است و حال پيكان جديد قرار است بر روي پلت‌فرم 206 و پرايد ملي يا همان مینیاتور نيز قرار است بر روي پلت‌فرمي كه تركيبي از پرايد و ريو است بنشيند. طبق اطلاعات ارائه شده توسط برخي مديران سايپا مانند ناظمي مدير بخش استراتژيك اين شركت با مواردي كه در اختيار دارد اقدام به خلق محصولات جديد مي‌كند.
و حال پرايد ملي هم تركيبي است از سيستم تعليق ريو، سيستم ترمز پرايد و قواي محركه نيز تا حدود زيادي همان پرايد است، البته در سيستم تعليق ريو و سيستم ترمز پرايد نيز تغييراتي انجام شده. براساس اعلام شركت مگاموتور، موتور پرايد ملي يا سايپا 231 داراي حجم 1500 سي‌سي است كه 80 اسب‌بخار قدرت دارد كه 28درصد بيش از پرايد است. طبق اعلام اين شركت اين موتور 8درصد مصرف كمتري نسبت به پرايد دارد. شركت مگاموتور اين پيشرانه را به كمك دانشگاه آخن آلمان توسعه داده كه نزدیک سی میلیون دلار هزینه در بر داشته است
در اصل همان كاري كه ايران‌خودرو در بهينه‌سازي موتور پيكان بر روي پژو آردي انجام داد، اين بار سايپا بر روي موتور پرايد صورت داده است.
در اين باره يكي از كارشناسان مراكز تست خودرو ايران كه نمي‌خواهد نامش فاش شود، مي‌گويد: مگاموتور با كمك دانشگاه آخن حجم موتور را افزايش داده و ضريب تراكم موتور را براي افزايش قدرت موتور به عدد 9 رسانده است.
وي مي‌گويد: براساس آنچه مشاوران آلماني پروژه گفته‌اند كار چنداني براي گازسوزشدن اين موتور انجام نشده و تنها برنامه آن براي حالت گازسوز كمي تنظيم شده است، اما تغيير در سيستم سوپاپ‌ها و تغيير سيستم خنك‌كاري و جنس سرسيلندر در اين موتور براي افزايش دوام جهت گازسوزشدن انجام نشده، با اين حال مديران سايپا اين موتور را موتور پايه گازسوز مي‌دانند.
درباره گيربكس نيز يكي از مهندسان مركز تحقيقات سايپا، توضيح مي‌دهد؛ نسبت دنده‌هاي گيربكس پرايد براساس خودرو و موتور جديد تغيير داده شده است. البته تمام هزينه‌هاي انجام شده چه از طراحي بدنه كه بارها توسط مشاوران خارجي مانند ايتالیایی‌ها انجام شده و تغيير كرده و چه هزينه‌ قالب‌سازي و انجام كارهاي مهندسي به كمك مشاوران اروپايي مانند آلماني‌ها سبب شده هزينه طراحي پرايد ملي كه همچون جنگ فرسايشی بوده به بيش از 100 ميليون دلار برسد. البته استفاده از بسياري از قطعات پرايد كه در ايران توليد مي‌شود و در اين خودرو هم استفاده خواهد شد سبب كاهش قيمت آن مي‌شود.
مديرعامل سايپا شايد بر همين اساس قيمت اين خودرو را 10 ميليون تومان اعلام كرده است. قيمتي كه مي‌‌تواند اين خودرو را جايگزين براي محصولي مانند پرايد كند. با اين حال بسياري از مديران شركت سايپا در توليد اين محصول با اين قيمت ترديد دارند. مدني مديرعامل سازه‌گستر يكي از همين مديران است كه گفته است ترديد دارد اين خودرو با قيمت 10 ميليون تومان توليد شود.

پی نوشت :نمی دونم یادتون باشه یا نه، احمدی نژاد در ابتدای اومدنش می گفت چرا خودروسازان ایرانی ، خودرو کاملا ایرانی مردمی تولید نمی کنند و می گفت مگه ساخت خودرو خیلی کار سختیه که ما نتونیم
حالا که داره ریاست جمهوریش تموم میشه می خواد بگه ما هم خودروی مردمی با قیمت 10 میلیون تومان داریم می دیم بیرون اما کمی دقت کنید در طی مدت شش سال آخر دولت قبلی قیمت خودرو بالا نرفت اما در این دولت قیمت خودرو حداقل یک میلیون تومان گران شد و حالا هم قراره از خودرویی که شتر گاو پلنگ خودروهای دیگه هست و هر تیکش مال یک خودرو هست با نام کاملا ایرانی و خودروی مردمی پرده برداری بشه
جالبه احمدی نژاد از این خودرو به عنوان تبلور اراده ایرانی نام برد و گفت وقتی خودروسازان آمریکایی رو به سقوط هستنند ما داریم رشد می کنیم اما انگار یادشون رفته ‍ پراید سال ۱۹۸۰ در شرکت فورد و با نام فیستا تولید می شده و این خودرو فیس لیفت جدید این خودرو است

Sunday, November 30, 2008

وقتی ترمز نگرفت



سه روز رفته بودم مناطق مرکزی ایران تا طی راندن بیش از 1200 کیلومتر یک ماشینو تست کنم

تو تست کلی جاهای بامزه رفتم و کلی اتفاقات جالب افتاد البته بعد از نوشتن مقاله این تست خودرو و چاپش، اونو احتمالا به عنوان

معدود مطالب خودرویم که تو وب لاگم نمی ذارم اما این بار می ذارم

ولی گذشته از این ،یک اتفاق باحال افتاد

من تو این تست خودرویی رو آزمایش می کردم که از طرف کارخونه حدا اکثر سرعتش 170 کیلومتر ذکر شده بود اما با خودرو تا سرعت 210 کیلومتر در ساعت داشتم رانندگی می کردم که خودرو به یک پیچ رسید چون احساس می کردم خودرو مثل پر کاه شده پامو رو ترمز گذاشتم و سرعت خودرو به حدود 140 کیلومتر رسید پیچو رد کردم که یکهو موتور ماشین خاموش شد
چون ترمز خودرو از نوع ضد قفل بود لطف کرد و در سرعت 120 از کار افتاد حالا داشته باشین سه تا کامیون پشتم بود یکیم جلوم
یک لحظه نمی دونم چی شد که یک یا حسین گفتم چون فرمون ماشین هم رفت تو حالت نیمه قفل و من تنها ترمز دستیو داشتم ترمز


موتوریم قطع شده بود پس با دنده معکوسم نمی تونستم سرعتو کم کنم تازه مونده بودم بین سه دیواره متحرک آهنی عقبم که نعره


کشان می خواستن انگاری ماشین کوچیک منو بخورن و یک کامیون جلوم بود که داشتم تشریفمو می بردم زیر چرخ های گندشون


در این زمان تنها راه کند کردن خودرو با ترمز دستی بود اما اگه یک هو ترمز دستیو می کشیدم ماشین مثل فرفره ملق زنان می

رفت تو دل کامیون جلوی پس آروم ترمز دستیو کشیدم تا سرعت خودرو کم بشه بعد پشت سر هم و به صورتی که ترمز های قفل

نکنند ترمز دستیو می کشیدم و ول میکردم نمی دونم چی شد نرفتم تو دل کامیون جلوییم نمی دونم چی شد که اون سه تا کامیون


نیومدن روم تمام این اتفاقات تو چند ثانیه اتفاق افتاد و بعدشم دیدم کنار جاده زنده ام و ماشینم چیزیش نشده

تو این زمان احساس کردم دست هام می لرزه

Saturday, November 8, 2008

مثلا اول شدم -دو


پارسال یک بار متنی نوشته بودم با نام مثلا اول شدم حالا این قسمت دومشه
امشب اختتامیه جشنواره مطبوعات خودرو بود ،جالب بود به کلی از بچه ها هفته نامه زنگ زده بودن که حتما بیاین و من هم احتمال می دادم از این بیست نفر حداقل شش تا جایزه تپل در بیاد جالب بود به من تا جمعه زنگ نزده بودن و دیگه مطمئن بودم برنده نمی شم زیادم برام مهم نبود اما خیلی دلم می خواست بچه های تحرریه که مدتی نه از سر شایستگی بلکه از سر اتفاق سر دبیرشون بودم جایزه می بردن خودم همه رو تشویق کرده بودم مطلب بدن به جشنواره و آخر سر هم مطلب های خیلی ها رو انتخاب کردم و خشایار نظریان و ممد قندری دوتا از دوستای خوب هفته نامه که یکیشون مدیر مسئوله و اون یکی هم مدیر هنری کار ها رو بردن و ثبت نام کردن خلاصه سرتونو درد نیارم بچه ها تقریبا دو ردیف صندلی سالنو گرفته بودن حدود بیست پنچ نفری می شدیم آقا همش می خوندن و همش خبری از جایزه نبود من واقعا ناراحت بودم چون تو گزارش توصیفی ،خبری و تحقیقی مطمئن بودم که حقمونه برنده بشیم جالب بود اسمی از روزنامه های اصلاح طلب با اینکه بچه هاشون در مسابقه شرکت کرده بودن هم نبود خیلی حالم گرفته شد تا به بخش طنز رسیدیم و دیدم فروتیش رضوانیه بالاخره با مطلب بالاتر از خطر، اول شد جالبه فروتیش نیومده بود و خشایار رفت جایزشو گرفت هی به من می گفت تو برو اما من مجبورش کردم بره ناراحت بود حقم داشت چون یک احساس بده حق خوری توش موج می زد جایزه بعدی رگباری اومد تو بخش کاریکاتور کارتون بزرگمهر حسین پور با نام ازدواج پیکان از هفته نامه اول شد و در بخش صفحه بندی هم حامد یزدانی مقام نخستو آورد دیگه جایزه ها داشت تموم می شد و کف گیر ته دیگ بود که اسم منم اعلام کردن که تو سرمقاله بخش جنبی اول شدم روی سن رفتم بر عکس پارسال اصلا سر کیف نبودم چون واقعا از جایزه نبردن بچه ها دل خور بودم تقریبا هفتاد درصد مطالب برنده شده تو جشنواره،گزارش های تعریفو تمجیدی بود پیش خودم می گفتم حالا این مطلب انتقادی منو با نام خودروهای که تنها رنگ عوض می کنند رو هم جایزه دادن که بگن ما به منتقدان هم جایزه می دیم رفتم رو سن یک چیزی به بذرپاش که جوان مور علاقه احمدی نژاده و تو سن زیر سی سالگی مدیر عامل سایپا هست گفتم به طعنه که ما حواسمون هست یا هستیم خدمتتون گفتم و اومدم پایین وقت نشستن بچه ها می گفتن بابا هادی ساعی آبروی کاروانو خریدی یکی می گفت تحرریه جمع کنه بره یکی می گفت ما که همش تو بخش طنز کاریکاتور جایزه بردیم گل اقا بزنیم یکی می گفت بابا ما چهارتا طلا بردیم بقیه یک طلا کلی برنز و از این حرف ها
البته همه بچه ها شاد بودن و داشتن سر به سر هم می ذاشتن اما من کمی دل خور بودم با اینکه داوری جشنواره کسایی مانند شکر خواه بودن همش می پرسیدم حالا ما نگرفتیم این همه روزنامه نگار اصلاح طلب و منتقد چرا جایزه نبردن اینا که شرکت کرده بودن اصلا نمی تونستم باور کنم پیام ایران خودرو هر سه تا جایزه گزارش توصیفیو برده باشه و به جرات می تونم بگم کسایی مثل بهناز جلالی پور و امیر هادی انواری گزاش های از هفته نامه داده بودن که خیلی خوب بود یا علی غفوری که زمانی تو سلام بوده گزارش های تحقیقی خوبی داشت یا علی رضا بهداد خبرنگار روزنامه اعتماد یا بچه های دنیا اقتصاد
خیلی جالب بود شعار داوری جشنواره این بود که خودروساز ها باید نقد پذیر باشند اما هرجا بیشتر انتقاد کرده بود کمتر جایزه برده بود من که باورم نمیشه
الانم که دارم متنو می نویسم ذهنم پر از تعابیر دایی جان ناپلونی هست همش پیش خودم فکر می کردم شاید به خاطر این باشه که ما شش ماهه کامل تو تحریم خودروساز ها رفتیم اونم برای نقد های منصفانه اینم یک ترکش او ما جرا هست دیگه به هر حال اگه تو این کشور منتقد باشی یا مثل شهروند می بندنت یا مثل ما می ری تو تحریم با این حال خوشحالم تو تحرریه هستم که همه بچه هاش با هم دوستن ، طوری که زمان برگشتن هی می گفتم حالم گرفته شد که بچه ها جایزه نبردن اما بیشتر بچه ها می گفتن از دور هم بودن امروز خیلی خوشحالن و کلی هم حال کردن
من هم بعد ازاینکه با خودم فکر کردم گفتم مهم این بوده که ما این مدت تونستیم تو فضای مطبوعاتی به شدت کثیف اقتصادی در ایران که بیشتر خبرنگارا قلم به مزد هستن قلممونو نفروشیم خوشحالم که مارو یک گروه بی طرف در سال 86 بهترین نشریه تخصصی سال ایران شناخت و در کنار هفته نامه ای مثل شهروند در این رده بندی بودیم که بهترین نشریه سیاسی ایران بوده، خوشحالم در فضایی که همه از برگشتی می نالند ما با کمترین تکیه بر اگهی و با تیراژ25 هزار نسخه با فروش بالای هشتاد و پنچ درصد در هفته مواجهیم مخاطب ها جواب مارو دادن این برای من بزرگترین جایزه هست و افتخار می کنم با بچه های خوبی همکارم که همشون هادی ساعی هستن چون قلمشونو نمی فروشنراستی امشب از یک نظر برام جالب بود چون خیلی از دوستای ایسنایم که دلم براشون تنگ شده بود و رفقای مطبوعاتیو دیدم در ضمن گفتم بعد از مدت ها کت شلوار بپوشم و از قصه سوژه هم شدم هر کی یک چیزی میگفت از آقا داماد شدی بگیر تا تیپت مارو کشته و جو گیر خلاصه شب خوبی بود

Saturday, October 18, 2008

سلام آقای کارگردان


چند وقتیه این وب لاگ بردار ده نمکی بد جور منو برده تو خودش مخصوصا کشته این خوش گلدی اولشم
به قول ترک ها ساقول حاجی اما چنتا جمله و یاد آوری برات دارم حاجی جون ، البته احتمالا اینو نخونی ولی بد نیست برای دل خودم اینارو بنویسم
اولین بار که با تو و امثال تو آشنا شدم تو راهنمایی و بعد ها در دبیرستان بود من درست در همون دبیرستانی درس میخوندم که فرشیدی وزیر برکنار شده دولت محمود احمدی نژاد مدیرش بود تو اونجا ما سر نشریه فخیمه جناب عالی یعنی شلمجه بحث می کردیم بعدها ما یعنی مخالفان نشریه شما در آن زمان در دانشگاه های ایران پخش شدیم و باز هم جلوی دوستان طرفدار شما چه دعواها که نکردیم
در آن دبیرستان هم همیشه پای دعوای ما با امثال شماها بود که چه در قلم و چه در عمل جز مشت و چماغ چیزی ندیدیم
اما واقعا خوشحالم نسیم اصلاحاتی که زمانی در همان شلمجه میکوبیدیش،یادت که هست چه نامردی که بر سر خاتمی روا نکردی بر تو گرفت و بیدار شدی البته می گویند شدی من که باور نمی کنم حال می بینم با همان تیپ زنانی که روزی در شلمجه ضد ارزش های تو بودند همکار شدی دل می دهی و قلوه می گیری امیدوارم این رفتارت البته شعار معروف هم مسلکی هایت نباشد که می گفتند هدف وسیله را توجیه می کند
هدفی که برای قدرت هر قتلی و هر گناهی را با کلاه شرعی مجاز می کند
خیلی ها می گویند حاجی هم مانند حاتمی کیا و مخملباف با سینما تغییر کرده اما من که فکر نمی کنم چون مخملباف و حاتمی کیا از اول هم ،گروه خونیشان به تو نمی خورد برادر حاجی بایکوت و عروسی خوبان و از کرخه تا راین و ارتفاع پست کجا و اخراجی ها کجا
گفتم اخراجی ها یاد جمله ای در وب لاگت درباره این اخراجی های دو افتادم که گفته بودی ما مسافر یک هواپیمایم پس سوراخش نکنیم نمی دانم این کارت چقدر شبیه ارتفاع پست حاتمی کیاست اما حاجی شما خودتان با دستان خودتان خیلی از مسافران همین هواپیما را از داخلش به دره ناکجا آباد فرستادید مهر غیر خودی زدید هر کس که جلوی قدرت و منافعتان بود را
راه دور نرویم خیلی از همین مذهبی ها و بسیجی ها که تا دیدید مزاحمتان هستنند تصفیه شان کردید غیر خودی ها چپی ها و لایک ها که دیگر جای خودشان
تند روی امثال شما خیلی ها را از اسلام زده کرد جوری که ما با هزار میانه روی نیز قادر به بازگرداندنشان نیستیم
خیالی نیست حاجی برادر ،میدانی فرق شما با ما چیست ما اسلام را زوری نمی دانیم و انتخاب را حق نو بشر می دانیم و شما نه ،می دانی حاجی جان ما نون به نرخ روز خور نیستیم، میدانی ما دین فروشی نمی کنیم ما دین را دام نمی کنیم ،امیدوارم واقعا سینما تو را تغییر دهد اما آرزو می کنم این بار مانند برخی از آن ور بام نیفتی میدانی چرا ، چون شما ها برخی اوقات آنقدر تندر می روید که ترمز می برید

وب لاگ ده نمکی اینجا

Monday, September 29, 2008

آلبرت و اسلام



فکر کنم خیلی ها یا حد اقل اونایی که رشتشون مثل من مهندسیه می دونند که آلبرت انیشتن و دکتر حسابی با هم روابط علمی جالبی داشتن اما من فکر نمی کردم آلبرت که یک یهودی البته نه از نوع تندروشه از طریق دکتر حسابی با مرحوم بروجردی در تماس بوده

این نامرو یکی از بچه ها بران فرستاده البته واقعا نمیدونم راسته و یا نه اما متن عمو آلبرتو عینا نقل می کنم
نامه اینشتین به ایت الله بروجردی


آلبرت اینشتین فیزیكدان بزرگ معاصر، آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان دی اركلارونگ را در سال 1954 در آمریكا و به زبان آلمانی نوشت

این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله بروجردی است. اینشتین در این رساله نظریه نسبیت خود را با آیاتی از قرآن كریم و احادیثی از كتاب‌های نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده است

یكی از این حدیث‌ها حدیثی است كه علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اكرم (ص) نقل می‌كند كه هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود اما پس از اینكه پیامبر اكرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌كنند كه پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است

اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان دینی در زمینه نسبیت زمان دانسته و شرح فیزیكی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله معاد جسمانی را از راه فیزیكی اثبات می‌كند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عكس فرمول معروف نسبیت ماده و انرژی می‌داند

یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود

اینشتین در این كتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ بروجردی بزرگ یاد كرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ حسابی عزیز یاد كرده است

اصل نسخه این رساله اكنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی سپرده شده و نگهداری می‌شود

این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با كمك یكی از اعضاء شركت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای سه میلیون دلار از یك عتیقه‌فروش یهودی خریداری كرد
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این كتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چك شده و تأیید گشته است
اطلاعات درباره عمو آلبرت اینجا

آلبرت انیشیتن دارای باور شدیدی به خدا بوده
به گونه ای که گفته است
برخی مردم مدعی می‌شوند كه خدایی وجود ندارد. اما آنچه مرا خشمگین می‌كند این است كه آنها برای توجیه دیدگاه‌شان از من نیز نام می‌برند
بخش مهم زندگی اینشتین در ۵۰ سالگی اوست؛ زمانی‌كه به خداشناسی مبتنی بر «تجلی روح در قوانین جهان» روی می‌آورد و خدایی را می‌شناسد كه خود را در وحدت میان تمامی موجودات نشان می‌دهد. اینشتین در كشفیات خود در فیزیك و دیگر علوم به این باور رسید كه بدون شك قدرتی ماورای تمام موجودات و قوانین حاكم بر جهان وجود دارد
البته او همیشه از ساخت بمب اتمی که وی در آن نقش اساسی داشته احساس عذاب وجدان میکرد و میگفت اگر یک بار دیگر به دنیا آیم دوست دارم لوله کش شوم


عکس ها




آلبرت در یک استدیو فیلم سازی


آلبرت علاقه خاصی به موسیقی داشت

آلبرت معشوقه های فراوانی داشت

عکس آلبرت بر روی پول اسرائیل

Wednesday, September 10, 2008

تکرار انفجار بزرگ


یادمه ترم اول دانشگاه که بودم وقتی داشتیم فیزیک هالی دی می خوندیم استادمون می گفت اروپایی ها دارند نیروگاهی می سازند که پدیده بیگ بنگ یا انفجار بزرگو شبیه سازی کنه
این نیروگاه که حاصل همکاری کشورهای بزرگ صنعتیه حالا افتتاح شده انقدر این افتتاخ بزرگ بوده که لوگوی امروز گوگل درباره همین پدیده اعجاب انگیزه
اما این دستگاه چیکار قرار بکنه
دو ذره کوچک حاوی چند پروتن (هسته مرکزی اتم که به دورش الکترون می چرخه )در تونلی به محیط 27 کیلومتر در زیر زمین
چنان سرعتی پیدا می کنند که به سرعت نور می رسند و در همین زمان به هم برخورد می کنند
در آزمایش‌های این پروژه قرار است از برخورد ذرات پرانرژی پروتون، ذرات بنیادین طبیعت شناسایی شوند
پس از مرحله اول تابش پرتوها، پرتوهای دیگری نیز به داخل تونل تابیده می شوند و این دو پرتو در مکان های خاصی در طول تونل با یکدیگر تلاقی می کنند
این آزمایش با هدف به آزمون گذاشتن "الگوی استاندارد" مربوط به مبدا پیدایش کیهان از طریق تبدیل ذرات بدون جرم به ماده دارای جرم به اجرا گذاشته می شود
براساس این فرضیه، فوتون ها، که بسته های انرژی بدون جرم هستند، از طریق "مکانیسم هیگز" به ذرات بنیادی دارای جرم - موسوم به ذره الهی - به ماده دارای جرم تبدیل می شوند
این آزمایش برای این انجام میشه که پرده از اسرار شکل گیری عالم هستی بر داره
برخی دانشمندان معتقدند کل هستی بر اثر انفجار بزرگ و تشکیل ماده و ضد ماده شکل گرفته و از اون تاریخ به بعد کائنات در حال منبسط شدنه تا به حدی منبسط میشه که در اثر یک پدیده دوباره رو به منقبض شدن میره
اما جریان این آزمایش در این نیروگاه با نام سرن چیه
با کمک تجهيزات پیشرفته قراره شعاع هاي حاوي ذرات پروتون با سرعتي نزديک به سرعت نور به يکديگر تابيده و با هم برخورد کنند در نتيجه بر خورد مستقيم آنها انتظار ميره حرارتي يک تريليون درجه سانتيگراد ایجاد شه
حرارت ناشي از برخورد مشتقات اتم به ايجاد نقطه سياهي مي انجامه که داراي غلظت فوق العاده است. اين غلظت بالا، به نوبه خود جاذبه اي ايجاد مي کند که در نتيجه آن محيط اطراف نقطه سياه، به درون آن بلعيده مي شه
این حادثه شبیه چیزی است در سیاه چاله ها اتفاق می افتد
قدرت کشش و مکندگي سياهچاله ها به حدي است که حتي نورهاي اطراف آن نيز به درون نقطه سياه فرو مي رن، به اين دليل نقطه سياه قابل رويت نيست
جالبه صفر مطلق از نظر دمایی 273 درجه سانتی گراد موسوم به صفر کلوینه اما به دلیل ایجاد حرارت زیاد دستگاه های این نیروگاه تا 271درجه زیر صفر سرد می شن یعنی نزدیک به صفر مطلق
این آزمایش البته نگرانی هایم ایجاد کرده مردم می ترسن این آزمایش همه چیزو تو خودش جذب کنه مثل یک سیاه چاله اما مسولان نیروگاه گفتن فکر همه چیزو کردن
دانشمندان الان با روشن کردن این نیروگاه پژوهش هاشونو شروع کردن اما آیا واقعا راز شکل گیری کائنان یا بخشی از اون پیدا میشه

Wednesday, September 3, 2008

آیا خاتمی می آید


با نزدیک تر شدن به انتخابات ریاست جمهوری بحث کاندیداها ی احتمالی داغ شده است در این میان نام سید محمد خاتمی نیز مطرح شده است
حتی از سوی برخی افراد مانند حسین شریعتمداری در سرمقاله در روزنامه کیهان وی تهدید به رد صلاحیت شد ه است
در صف اصلاح طلبان نیز دو طیف موافق و مخالف وجود دارد عده ای معتقدند با حضور وی ، او تنها می تواند با رای پایین رئیس جمهور شود پس بهتر است با این شرایط وارد میدان نشود چرا که با رای بالا در سال 76 و 80 وی ضعیف عمل کرده است
اما در مقابل موافقان حضور وی ،این شرکت در انتخابات را به نفع ایران می دانند و معتقدنند حال پس از سه سال فعالیت دولت احمدی نژاد خواست مرد منطقی تر شده و فشار زندگی مردم را نسبت به واقعیت آگاه تر کرده است با این وجود هنوز ابهام درباره حضور خاتمی وجود دارد
اما آیا خاتمی می آید
مصاحبه با مشاور خاتمی درباره آمدن یا نیامدن خاتمی
صدا را اینجا بشنوید

Saturday, August 23, 2008

سانسور


یادمه در زمان دولت خاتمی من در ایسنا بودم و اون موقع هر طوری که می خواستیم می تونستیم مباحث انتقاد آموزیو بگیم خط قرمزهای که برای ما وجود داشت امنیت ملی و مسئله رهبری بود اما بعد از آمدن این محمود احمدی.... اوضاع تغییر کرد یواش یواش مسئله هسته ای هم شد خط قرمز بعد هر اعتصابی رو هم پوشش دادن، رفت تو خط قرمز جالبه یادمه تو ایسنا در سال 81 و 82 ما چقدر پر جرات می رفتیم برای پوشش اخبار تجمع ها جوری که مردم هم به ما اعتماد می کردن و به جای گوشش دادن به رادیوهای خارجی قضیه رو از ایسنا پیگیری می کردند
خلاصه بگذریم چند ماه دیگه که از دولت محمودی جونمون گذشت دیدیم پوشش گرانی هم رفته تو خط قرمز و رسما دیگه همه چیز خط قرمز شده بود
این روند همین طوری پیش رفت و الان دیگه اوضاع خیلی خنده دار شده
جوری که حتی با ادله اقتصادیم یک چیزی می نویسم سانسور میشه یا سانسور می کنیم وسط های مرداد بود که یک مقاله برای روزنامه همشهری به سفارش خودشون نوشتم که در اون حرف های مقامات ایرانی به خصوص احمدی نژاد که خیلی هم خنده دار بودو قرار شد که نقد کنم بعد که نوشتم دیدم مقاله چقدرش سانسور شده اما کاملا کار سردبیر خودم در اونجا رو درک می کنم چون خودم هم که سر دبیر یک هفته نامه هستم مجبورم برای حفظ مجموعه دست به سانسور های احمقانه بزنم. چرا که آدم های که سر کارنند واقعا بچه و بی تحملند مثلا همین مدیر عامل سایپا که فردی 28 ساله هستش و جزو گروه فشار بوده زمانی اگه احتمالا ازش یک انتقاد کنی که واقعا بی غرض هم باشه اونو می خواد به پیشینه سیاسی تو و خودش ربط بده تا ثابت کنه که غرض داری به هر حال یک جوری هم جو دائی جان ناپلونی توطئه در همه این آقایون هست که دوست دارند یک دشمن فرضی برای خودشون بسازنند پیشنهاد می کنم برای اینکه خودتون بفهمید این سانسور ها چقدر احمقانه هست این مقالرو با چاپ شدش مقایسه کنید
.....................................................................................
توهمات عجیب برای صنعت خودرو
امين آزاد
ایران مي‌توانند در آينده نزديك در رتبه اول صنعت خودروسازي جهان قرار بگيرند این سخنان کسی نیست جز محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران از طرفی خبرگزاری فارس نیز اعلام کرده است ايران در رتبه اي بالاتر از سوئد و ايتاليا به عنوان دهمين خودروساز بزرگ جهان شناخته شده است. بذرپاش مدیر 28 ساله شرکت خودروسازی سایپا نیز گفته است در جهان بيش از 180 كشور وجود دارد که ايران جزو 10 كشور خودروساز برتر است و در تلاشيم به جزو پنج كشور نخست خوروساز دنيا باشيم
اما این سخنان و آمار چقدر می تواند واقعیت داشته باشد بر اساس آمار انجمن جهانی خودروسازان ، ایران با تولید 997 هزار خودرو سواری در سال 2007 میلادی مقام 17 را داشته و دهمین خودروساز جهان یعنی هندوستان با تولید دو میلیون و 300 هزار خودرو محسوب می شود . از سوی دیگر اولین خودروساز جهان نیز ژاپن است که تولید خودرویش به سالانه 11.5 میلیون دستگاه می رسد و پس از آن امریکا ،چین و آلمان با تولید 11 8/8و 6.2 میلیون دستگاه در رده های بعدی هستنند و کره جنوبی نیز که با ایران وارد صنعت خودرو شده با تولید چهار میلیون دستگاه در مکان پنجم قرار دارد . با توجه به این آمار اگر بخواهیم اولین خودروساز جهان شویم باید بیش از 11 برابر و برای پنچم شدن بیش از چهار برابر تولید خود را افزایش دهیم
یا این همه هم‌اكنون آنچه واقعيت دارد اینست كه ما با توليد يك ميليون دستگاه خودرو در سال ، كه تكنولوژي بيش از 80درصد آن نيز حداقل به 20 سال قبل باز مي‌گردد هفدهمين كشور توليدكننده خودرو در جهان هستيم و دهمين توليدكننده خودرو در جهان كه هند باشد بيش از 2 ميليون خودرو توليد مي‌كند
از طرفي طبق برنامه‌ريزي‌هايي كه توسط وزارت صنايع و سازمان گسترش در چند سال پيش انجام شده بود ايران با بازاريابي در خاورميانه، شمال آفريقا، آسياي ميانه و شرق اروپا در خوشبينانه‌ترين حالت مي‌تواند دو ميليون خودرو توليد كند تا يك ميليون آن را صادر كنند و يك ميليون آن را در بازار داخل ايران بفروشد
در ضمن اين به شرطي است كه همكاري ايران در فضاي آرام سياسي با شركت‌هاي بزرگ خودروسازي ، جهت توليد مشترك افزايش يابد و هر سال حداقل 10درصد رشد توليد داشته باشيم. ولی رشد توليد صنعت خودرو دو سالي است كه حدود 4درصد گزارش مي‌شود. جالب‌تر آنكه هر سال نيز وضعيت ايران از نظر رشد توليد روند نزولي مي‌يابد.و علت اصلی آن نیر این است که ظرفیت بازار ایران یک میلیون دستگاه است و خودروسازان برای افزایش تولیداتشان باید به فکر یافتن بازارهای جدید باشند. اما برای حضور در بازار های جهانی احتیاج به کیفیت و تکنولوژی مناسب است حال آنکه اصلی ترین محصول بازار خودرو ایران که پراید باشد با تکنولوژی 20 سال قبل و با عدد منفی بیش از 300 در بخش کیفیت ، توان رقابت با محصولات هم کلاسش که توسط تولید کنندگان بزرگ عرضه می شود را ندارد چراکه که محصولات مشابه پراید با تکنولوژی روز با پنچاه درصد مصرف سوخت کمتر و با عدد منفی حداکثر 40 در بخش کیفیت با قیمتی مشابه پراید در بازارهای جهانی عرضه می شود. یا به عنوان نمونه سمند که خودرو اصلی از سوی ایران خودرو برای صادرات محسوب می شود وضعیت مشابه پراید را با محصولات هم کلاس خودش در جهان دارد .
با این شرایط ایران تنها در حالی می تواند به صادرات یک میلیون خودرو امیدوار باشد که با خودروسازان بزرگ همکاری کنند و پایگاه منطقه ای آنان باشد درست همان کاری که ترکیه کرده است و مرز صادرات صنعت خودرو خود را به 500 هزار دستگاه در سال رسانده و هم اکنون با این شرایط و با تولید یک میلیون 100 هزار دستگاه مکان 16 را در صنعت خودرو جهان دارد . اما صنعت خودرو ایران با وجود سرمایه گذاری های بعضا زیان ده برای ساخت کارخا نه های خودروسازی در کشورهای دیگر تنها توانسته صادرات محصولاتی مانند سمند و پراید را به عددی کمتر از پنچاه هزار دستگاه برساند که پنچ درصد کل تولید صنعت خودرو ایران است

البته گذشته از بحث کیفیت و تکنولوژی و صادرات در سه سال اخیر کاهش رشد تولید به گونه‌اي بوده كه این شاخص از حدود 20درصد در سال 83 به 5درصد رسيده است و ايران‌خودرويي كه زماني جزو 20 خودروساز برتر جهان بود با تولید 550 هزار خودرو سبک و سنگین در سال 2007 بیست و سومین خودروساز جهان گزارش شده است و همچنان طبق آمار انجمن جهانی خودروسازان جنرال موتورز با نه میلیون دستگاه و تویوتا و فولکس واگن با تولید 8.5 و شش میلیون دستگاه در مکان های اول تا سوم قرار دارند که این اعداد به خوبی فاصله زیاد کارخانجات بزرگ جهان را با شرکت های داخلی نشان می دهند
غیر از این خودروسازان بزرگ ، خودروسازان شرقي مانند ، كره و چين هم هر روز در حال افزايش توليد در كنار تنوع توليد و افزايش تكنولوژي و كيفيت هستند در حالي كه آمارهاي سازمان گسترش كه مدتي هم هست اعلام نمي‌شود نشان مي‌دهد كيفيت خودرو در دو سال گذشته نه تنها افزايش نيافته بلكه كاهش نيز داشته است. و در بخش تکنولوژی هم به غير از موتور ملي، سمند، تندر90 و خودروي بومي سايپا كه همگي طرح‌هاي سال‌هاي 80 تا 84 هستند هيچ طرح جديدي در سه سال اخير در صنعت خودرو ايران شكل نگرفته است
اما در این میان پنچ خودروساز اول جهان هر کدام سالانه بیش از در آمد کل صنعت خودرو ایران که 11 میلیارد دلار تخمین زده می شود خرج پروژه های تحقیقاتی می کنند و هر سال هر یک بیش از 10 مدل جدید معرفی می کنند حال آنکه کل محصولات جدید صنعت خودرو ایران به گونه ای که بتوان آن را محصول و نشان یک شرکت دانست در عمر 40 ساله صنعت خودرو ایران تنها سمند بوده است . که این خودرو نیز بدنه اش به کمک شرکت فرست اتومتیو انگلستان طراحی شده و پلت فرم آن نیز شامل موتور گیربکس و شاسی و سیستم تعلیق، متعلق به خودرو پژو 405 با کمی تغییرات است
با اين وجود نه تنها اول شدن ايران شبيه رويايي كودكانه است بلكه دهم شدن ما نيز تا 10 سال آينده چندان عملي به نظر نمي‌رسد
اصل مطلب چاپپ شدرو می تونید در اینجا ببینید

Tuesday, April 8, 2008

روزهای پر از دروغ





نمی دونم چرا امسال که سال موشه داره میشه سال دروغ البته انگار اسم امسال یک چیز دیگست
جالبه اول سالی یک برنامه از دروغ سیزده ساختم که فوق العاده شده بود انقدر که سه بار دیگه بخش های دیگه خبری و
غیر خبری باز پخشش کردن

می تونین اینجا این برنامرو بشنوید
بعد از اون عین مصاحبه منو عصر ایران انجام داد با همون
فرد که همشم درباره دروغ سیزده معروف شرق درباره چپه شدن برج میلاد بود بعدش به فاصله کمی گفتن رفتن وزیر اقتصاد دروغ سیزده است که چندان هم معلوم نیست درسته یا نه تو همین گیر دار دیدم نیما جان یک مطلب گذاشته روی وب لاگش که گفته گوگل تو ایران دفتر میزنه چون زبان فارسی به زودی پنجمین زبان وب میشه خبروتا ته نخونده دیدم نیما روی چت هستش ازش پرسیدم راست میگی نیما، این خبره راسته که یکهوگفت مشتی خبر تا ته بخون چون دروغ سیزده بوده جالبه انگار ادیتور واحد مرکزی و سایت ملی جوانان هم خبرو تا ته نخونده و برداشته بودن و این خبر دروغو کپی پیست کرده بودن که بعدش جرایاناتی اندر تکذیبو تایید خبر به راه افتاد دلم خیلی از این اتفاق خنک شده بود چرا که بارها گزارشات منو این روزنامه ها کپی پیست می کردن و خبرنگارشون هم با وقاهت تمامم هم اسم خودشونو بالاش می زدند
جالبه الان به هر وب لاگی می ری پر از جریان دروغ های سیزده و غیر سیزدهیه الانم دارم روی برنامه رادیویی دروغ های اقتصاد و صنعت خودرو ایران کار می کنم
امروز
نیک آهنگ کوثرم یک کاریکاتور باحال از دروغ کشیده بود خلاصه ایام انگار شده ایامه دروغ
یادمه یک معلم داشتیم که می گفت گناه دروغ بدتر از تمام گناهاست بی خیال حالا که همه از پایین تا بالا دروغ می گن اما جون من انقدر دروغ نگید بده زشته زشته
راستی یک مطلب مرتبط با دروغ هم این ابراهیم جان نبوی نوشته با این مضمون
اصولا رسانه موضوع بسیار مهمی است، ما را در جریان خبرها می گذارد و به ما اطلاع می ‏دهد، از این طریق می فهمیم دنیا دست کیست و در ایران چه خبر است. مثلا وقتی وارد وب ‏سایت پیک نت می شوید احساس می کنید که همین حالا دست جورج بوش روی دکمه ای است ‏که قرار است هزار موشک را یک ا به تهران شلیک کند، در حالی که وقتی وارد ادوار نیوز ‏می شوید احساس می کنید که یک جنبش عظیم دانشجویی در حال اتفاق است که گویا خبرش ‏به پیک نت اصلا نرسیده، یا وقتی وارد وب سایت زمانه می شوید، احساس می کنید میلیونها ‏ایرانی در سراسر جهان دارند بشکن می زنند و قر می دهند. درست در همین شرایط وارد ‏وب سایت امروز می شوید و می بینید که همه سیاستمداران کشور در حال بازشماری آرا ‏هستند و نه خبری از جنگ است و نه خبری از جنبش دانشجویی، « فارس نیوز» هم تبدیل ‏شده به نسخه فارسی « فاکس نیوز»، وارد وب سایت خبرگزاری فارس که می شوی، می بینی ‏دویست تا مسلسل نشانه رفته است به پیشانی خاتمی و همین حکایت است با دیگر وب سایت ‏ها. گاهی اوقات آدم فکر می کند خبرهای فارس مربوط به هفته بعد هستند یا خبرهای وب ‏سایت انتخاب انگار خبرهای هفت ماه پیش هستند که نخوانده بودیم شان. در همین راستا به ‏خبرهای چند وب سایت خبری و غیرخبری توجه کنید
البته این نوشته منظورش گول مالیدن سر مخاطب توسط برخی رسانه نماهاست
در ضمن امروز ریئس جمهور خبر خوش هسته ای داد ،جان ربطش چی بود خوب بابا جان ربطش به رابطشه دیگه


Friday, April 4, 2008

فرق ما با جهان خواران



عكسي كه گذاشتم متعلق به مارتين لوتر كينگه او بیش از چهل سال پيش بر عليه نژاد پرستي در آمريكا مبارزه مي كرد و بر اثر همین مبارزات هم ترور شد حالا پس از سال ها باراك اوباما داره در حزب دمكرات آمريكا تلاش شانه به شانه اي براي نامزد شدن مي كنه اونم تو رياست جمهوري ايالات متحده، چه اون كانديد بشه يا نشه اين مهمه كه جامعه سياهان تونسته چقدر خودشو بكشه بالا
دقيقا اينجاست كه فرق ما با آمريكا كه از سوي خيلي ها جهان خوار بزرگه و تو كلمون كردن اونجا سياهارو به سيخ مي كشن مشخص ميشه اينجاست كه فرق جامعه اي با آزادي بيشتر و جامعه كاملا بسته مشخص ميشه اينجاست كه فرق ماست با اونا فقط حيف كه كرو كور شديم و نه مي شنويم نه مي بينيم
درسته غرب بهشت موعود نيست اما تصور ماها هم بسيار اشتباهه در حالي كه جهان دقيقه اي در حال تغييره طرز تفكر برخي از ما ما درباره غرب بر مي گرده به جنگ جهاني دوم
وهنوز كلمون پر از حرف هاي دايي جان ناپلئونيه

Friday, March 28, 2008

بهترين نشريه تخصصي سال ايران شديم



هر سال سايت هفت سنگ بهترين نشريات و رسانه هاي ايراني را انتخاب ميكنه و خبر اول شدن هفته نامه مارو هم درست وسط عيد ديدني تلفني ، مصطفي قوانلو قاچار كه از دوستاي خوبمه بهم داد و وقتي برگشتم خونه رفتم پايه اينترنت كه خبرو تو سايت راديو زمانه ديدم
خبر اين بود
هفت نشریه برگزیده سال 86

بخارا برترين نشريه فرهنگی، دنيای خودرو برترين نشريه علمی-تخصصی، دنيای فوتبال برترين نشريه ورزشی، زندگی ايده‌آل برترين نشريه عامه‌پسند، شهروند امروز برترين نشريه سياسی-اجتماعی، همشهری جوان برترين نشريه جوانان، هم‌ميهن برترين روزنامه سراسریايران

گزارش كامل در اينجا
...............................................................................
هيچ وقت باورم نمي شد اصلا كسي از مطبوعات ايران كه بيشتر دنبال مسائل روشن فكري اند مارواصلا ببينه چه برسه كه بهمون مقام هم بدن نمي دونم شايد خنده دار باشه اما خيلي از نهضت هاي رشنفكري از همين مسائل صنعتي ريشه گرفته كه در ايران ازش غفلت ميشه و خيلي از اين مسائل صنعتي ، علميو اقتصادي ربط مستقيم دوطرفه با مسائل اجتماعي دارند اما گذشته از اين خبر تا حدي غير باور راستش وقتي اين خبرو خوندم خيلي خوشحال شدم خوشحال از اينكه ما هم در كنار نشرياتي مثل هم ميهن ،و شهروند امروز، ايده ال ،دنياي فوتبال و همشهري جوان نشستيم اين شادي تقريبا مثل شادي رسيدن نامه هاي مختلف از نقاط دور افتاده ايران بود و يا مثل خبر اينكه تو اهواز هزار نسخه توزيعي تو روز اول تموم ميشه اين شادي حتي به شيرني فوش خوردن از مخاطباي بود كه مثلا از كردستان زنگ مي زدن و مي گفتن شما هم به كردها ظلم مي كنيد چرا نشريه كم مي فرستين اينجا و يا مثل نامه هاي تند از آذربايجان كه چرا به ما ترك ها كم توجهي مي كنيد اي فارس هاي فلان فلان شده حالا جالبه كلي از ماها تركيم تمام اين شادي ها كه يكي از لذت هاي كار مطبوعاتيه به خاطر ديده شدن كاريه كه فكر مي كني كسي نميبينه وقتي كه فشارو تحمل مي كني اما
اندر احولات سختي كار در مطبوعات صنعتي ايران
الان كه نوروز 87 هستش حدود سه ماه رسمي به علاوه يك ماه به صورت آزمايشي، سردبير هفته نامه دنياي خودرو هستم وتجربه خيلي خوبي با نويسنده هاي خيلي خوبي داشتم راستش كار تو محيط رسانه اي صنعت خودرو كه خودم خبرنگار تخصصي اونم و مي خوام در توسعه خبرنگاراي تخصصي تو ايران كمك كنم خيلي سخته
چراكه در ابتدا با يك سري خودروسازا طرف هستين كه دولتي هستند و يا خصوصي هاي دولتي نما و يا خصوصي واقعي، دو دسته اول كار كردن به خاطر اين باهاشون سخته كه مثل همه واحدهاي دولتي يا شبه خصوصي ايران تحمل انتقاد شنيدن ندارن و در ضمن از اهرم هاي پنهاني برخوردارن كه شايد فكر كردن بهش سخت باشه مثلا رانت هاي پنهاني با ارشاد و ...براي همين شما هميشه اين انتظارو بايد داشته باشين كه اگه ابزارهاي عادي اين واحدها كارساز نشه اونا برن سراغ ابزار پنهاني كه نهايتا به بسته شدن به يك بهانه كوچيك ختم ميشه مخصوصا كه صنعت خودرو ايران به شدتت سياسيه
اما ابزارهاي عادي اين واحدها هم رشوه هاي شديدشون به مطبوعات اول به صورت آگهيه و دوم به صورت زير ميزيه، اگه هم كسي جرات داره تو اين فضا از اين شركت ها انتقاد كنه در ابتدا آگهي قطع ميشه و بعدش با رد هرگونه درخواست مصاحبه و قطع برنامه هاي خبري فشار شديد تر ميشه در آخر هم شما مي مونيد پس خبرهاي داغ داخليو از كجا بايد تهيه كنيد.
مثلا اگه شما مشكل فلان خودروساز ايراني مثل ايران خودرو رو بگيد اول آگهي قطع و بعد دسترسي به اخبار و امكان هر گونه مصاحبه اي قطع ميشه اينجاست كه شما مي مونيد چطوري بايد هفته نامرو بچروخنيد يا خبرهاي داخليشو از كجا بايد بياريد
تو اين چهار ماهي كه كارمو شروع كردم چون معتقدم بخش آگهي بايد از خبر جدا باشه سعي كردم عذر خبرنگار هاي آگهي بگيرو بخوام اين خبرنگارهاي محترم قلم به مزد مثلا اول سعي مي كنند يك جارو بكوبند بعد كه اونجا نرم شد ازش آگهي مي گيرن البته اين يك رو ش اون هاست اين دوستان هميشه سعي مي كنند با موج سواري و خبر رساني به نفع آگهي دهنده پول خوبي به جيب بزنند
البته در زمينه خبرنگار مشكل ديگه ايم داشتم و اون كمبود خبرنگار تخصصي خوبه مشكلي كه رسانه هاي حرفه اي دنيا مثل بي بي سي با ترتبيت افراد متخصص در رشته هاي تخصصي به عنوان خبرنگار سال هاست كه حلش كردند
در زمينه عمومي سعي كرديم مشكلو با خبرنگاري خوب اقتصادي و اجتماعي حل كنيم اما در حوزه علمي و تخصصي مشكلات زياد بود چرا كه تعداد افراد متخصص كه بتونند خوب بنويسند كم بود پس سعي كرديم همين افراد معدودو جمع كنيم و به افرادي كه يا اطلاعات خوبي دارند و يا رشته درسيشون در ارتباطه آموزش هاي مطبوعاتي بديم تنها شانسي كه اينجا داشتم اين بود كه خودم هم رشتم مهندسي مكانيك بود و هم چند سال سابقه روزنامه نگاري داشتم
اما دردسر بعديمون تو اين هفته نامه شده بود تامين منابع بود ، چون وقتي سعي مي كرديم بي طرفانه نقد كنيم آگهي قطع و مدير مسئول شاكي مي شد، تنها راه اين وسط اين بود كه ما سعي كنيم به سمت آگهي هاي غير خودروي يا همين بخش خصوصي بريم مثلا چون نشريه خودروي بوديم راحت مي تونستيم از ايران سل تبليغ بگيريم چون ايران سل هم خودروي نبود قطعا انتقاديم ازش نمي كرديم كه از ما روي گردون بشه راه دوم هم رفتن به سمت دكه بود يعني فروش بايد بالاي هشتاد درصد باشه تا با تيراژبيست و پنچ هزارتاي و كاغذ گلاسه و چهل تا نويسنده و هزينه چاپ تازه خرج و دخل بخونه ولي براي تامين گيشه بايد مي رفتيم به سمت توليد مطالب خوب پس سعي كرديم بهترين نويسنده هاي اقتصادي علمي و حتي اجتماعي به علاوه يك سري خودرو نويس خوبو جمع كنيم اما مطلب خوب خيلي موقع ها خوش آمد خودروسازان و دولت نبود پس خودروسازان كه حالا ديده بودن آگهي چاره ساز نيست رفتن به سمت قطع خبر تا ما مطالب خوب داخلي نداشته باشيم و راه سوم اون ها هم كه همانا زيرآب زني در هرجاي دولتي ممكن بود
تازه ما كه مجبور بوديم بر اثر نيارز مخاطب حركت كنيم گاهي مطالب خيلي خوبي توليد مي كرديم كه از ترس بسته شدن مجبور بوديم از خيرش بگذريم شايد اين لحظات براي من دردناكترين لحظه ها بود چون هم بايد دلخوري خبرنگاراي خيلي خوب كه دوستام بودنو تحمل مي كردم و هم عذاب وجدان مخفي كردن حقيقتو
همين بود كه مجله پر از مطالب خارجي شد كه اكثرا از ديد برخي رپرتاژشركت هاي خارجي مي يومد
راهي كه به ذهنمون تو اين چند ماه رسيد جذاب كردن و متنوع كردن مخاطب بود كه البته به مذاق برخي مخاطبان خيلي تخصصي خوش نمي يومد مثلا صفحه اجتماعي با اسم چراغ قرمز درست كرديم كه به مسائل اجتماعي و مرتبط به صنعت خودرو مي پرداخت يا صفحه شايعات و يا طنزو حتي سعي كرديم مطالب هنري هم توليد كنيم اما در ارتباط با صنعت خودرو مثلا فيلم هاي داغ خودروي جهان با نقش خودرو و كارتون هاي بچه ها كه ربط به خودرو داشتو نقد مي كرديم
راستش اين چند ماه كلي سعيمونو كرديم ولي با توجه به موانع زياد تنها تونستيم به سي درصد خواسته هامون تازه تو ويژه نامه نوروزي برسيم
بازم خدارو شكر
من در اين روزهاي عيد همش مي شستم ويژه نامرو نگاه مي كردم و حال مي كردم همه بهم مي گفتن اخه ادم كه كار خودشو اينقدر نگاه نميكنه ولي باور كنيد تو اين همه سختي ديدن كار حتي اگه سي درصد خواسته تو هم باشه خيلي حال ميده
به هر حال سال 86 با اين تجربه كه آخرش به انتخاب هفته نامه تخصصي سال ايران تموم شد خيلي لذت بخش بود البته من نقش كوچيكي تو اين موفقيت داشتم و خبلي ها مثل خشايار وحسين نظريان،آرش راهبر با تجربه خيلي موثرش تو شرق و رهام وزيري عزيز و علي غفوري كه از اقتصادي نويساي خوبه كه كارشو از روزنامه سلام شروع كرده تا فروتيش رضوانيه ،علي محسني و ايرج باباحاجي به عنوان نويسندگان اجتماعي و هنري نويس هفته نامه كه تو روزنامه شرق كار مي كردن تا امير هادي انواري ،محمد قندري ،رضانظريان ،تهمينه اشرفي ،حامد يزداني ،بهناز جلالي پور ،كامبيز كرامتي ،چيا فوادي ،محمود بابارضا ،فرناز خطيبي ،لادن خاقاني ،الهام علاقه بندان،رضا مهدلو،ماني حدادي ،اسداللهي و رزاقي عزيز ،محسن ناصري ،برادران بهداد، طيبه ساكي ،رضا سادا ت ،ساسان گلفر، سيد محمد قره باق ،نيكو طاهري ،زهره وطن خواه ،علي رضا محمد زاده و سجاد ولدي نقش خيلي بيشتري تو اين موفقيت داشتند
مخصوصامرحوم مهران قاسمي كه من تنها يك ماه آخر عمرش كه تو هفته نامه زحمت مطالب بين الملو مي كشيدباهاش افتخار كار داشتم خلاصه اين هفته نامه وارد دومين سال كاريش ميشه و خوشحالم كه همه ما سعي كرديم تو اين مشكلات و در خزان مطبوعاتي ايران يك كار خوبو در بياريم
به اميد روزهاي بهتر

Wednesday, March 26, 2008

سالي كه گذشت

ريسك كنيد تا حالشو ببريد

با اينكه سال قبل اصلا سال خوبي براي ايران نبود اما يك سال عجيب پر از بالا پايين براي من بود شايد پر تلاطم ترين سال زندگي من
سال 86 سالي بود پر از بالا پايين ، چون تعداد زيادي سفر خارجي و بيش تر از بيستا سفر داخلي رفتم،سال پر هيجاني بود چون وارد كار راديو شدم ،نمونه اي از آخرين كار راديو من در سال 86
اينجا ، حداقل هفتاد برنامه ساختم كه چنتاشم خوب صدا كرد ،براي اولين بار چنتا مستند تصويري ساختم، از ايسنا اومدم بيرون كه اولش برام خيلي غم انگيز بود ،وارد كار مهندسي شدم و يك دستگاه طراحي كردم و كلي تجربه جديد ياد گرفتم،سردبير يك هفته نامه شدم فارغ التحصيل شدم اونم با نمره پرو‍ژه ام كه بيست شده بود ، تو جشنواره مطبوعات خودرو برنده جايزه مقاله نويسي و گزارش نويسي تحليلي شدم و ماشين خريدم لپ تاب گرفتم و ...كلا امسال سال بسيار پر فراز و نشيبي براي من بود و سنم هم از 24 شد 25 اما با اينكه در سال جاري ريسك هاي كردم كه به برخيش وقتي فكر مي كنم تنم مور مور ميشه و جلوي يك سري احمق جوري وايسادم كه بازم بيشتر خودم از رفتارم متعجب ميشم به اين نتيجه رسيدم كه هرچي بيشتر ريسك كني بيشتر موفق مي شي و بيشتر زندگي بهت حال ميده
اما حالا چكيده اي از سال 86
بهار 86
بهار با سفر به تركيه و بعدش سفر زميني به سوريه همراه بود كه خيلي حال داد من هنوز نرسيدم سفرنامه سوريه رو تموم كنم كه شرمنده دوستانم اما كلا تجربه سفر زميني بين كشورها خيلي جالبه چون مردم و تمدن ها مختلفو مي بينيد بعد از اين سفر من پروژه ام در مركز تحقيقات ايران خودرو شروع شد و روزي سه ساعت مي رفتم ايسنا ،كارهاي راديويي من هم دوباره از ارديبهشت شروع شد راستش شروع دو تجربه جديد خيلي سخت بود اول كار خيلي تو حالم مي خورد به خاطر مشغله زياد كاري من چون نتونسته بودم خوب درس بخونم تو كار مهندسي چاله چوله زيادي داشتم تو كار خبرنگاري راديو و كار با يكي از حرفه اي ترين رسانه هاي دنيا هم تازه فهميدم تو مدت پنچ سال كار تو ايسنا چيزهاي زيادي بود كه ياد نگرفتم و چاله چوله كار رسانه اي منم، كم نيست پس حالا بايد شروع مي كردم براي پر كردن جفت چاله چوله هام، آخر بهارم امتحان هاي ترمم بود رياضي مهندسي و ارتعاشات كه از سخت ترين درس هاي مهندسي بود جلوم بود خدايش نمي دونم چطوري اين دو درسو تو مشهد پاس كردم
چون خوابگاه نداشتم مجبور شدم دور حرم برم هتل آپارتمان و تو يك اتاق ده روز شب تا صبح يا درس بخونم يا سريال تلوزيوني ببينم يا برم تخم مرغ از سر كوچه بخرم براي املت درست كردن

تابستان 86
با شروع تابستان كار من در طراحي دستگاه داشت به نقاط جديدش مي رسيد فشار عصبي و كاري و حتي خنده هاي مهندسان مركز تحقيقات از خطاهاي مهندسي من خيلي عذاب آور شده بود ولي داشتم صبح تا شب مقاومت مي كردم تا اشكالاتمو رفع كنم از طرفي فشار تو ايسنا هم روم زياد شده بود مخصوصا چنتا ادم نامرد كه همش زخم زبون مي زدن حقوقم هم به شدت اومده بود پايين با اينكه در همون سه ساعت كار سقف خبر هامو پر مي كردم حقوقم رسيده بود به 150 هزار تومان بيمه من هم داشت قطع مي شد هر روز داشت فشار بيشتر مي شد اما حالا كه به اون دوران نگاه مي كنم خودم حال مي كنم چون تحمل من بالا رفته بود ديگه مرداد تموم شده بود كه ديدم همون سه ساعت هم نمي تونم برم ايسنا و سه ماه مرخصي بدون حقوق گرفتم
شهريور آغاز دوران مرخصي بود البته صبح از ساعت 9صبح تا 9 شب تو مركز تحقيقات ايران خودرو داشتم دستگاه طراحي مي كردم اواخر تابستان يك سفر خيلي خوب به عنوان خبرنگار رفتم
نمايشگاه خودرو فرانكفورت و بعد از اون هم براي تست خودرو رفتم اتريش يك سفر بي نظيربراي تست خودرو در كو ه هاي آلپ كه بسيار ديدني بود


دهكده قرون وسطي كوه هاي آلپفرودگاهي در اتريش جاي كه انگار زيبا ترين نقطه روي زمين بود و منو ياد كارتون هاي كودكي مثل سپاستين و دنيل مي انداخت كوه درياچه و جنگل و ادم هاي بسيار زيبا با مواد غذاي فوق العاده بعد از اون به فرانسه رفتم و چند جاي كه تو سفرهاي قبلي وقت ديدنشو نداشتم مانند موزه لورو ديدم موزهاي كه بخش زيادي از ميراث بشر توش بود موقع ديدن اين موزه برام خيلي خنده دار مي يومد كه تو مدرسه تو كلمنو جوري فورو كرده بودن كه انگار ايران نصف دنياست و همه جهان دارن به ما نگاه مي كنند در حاليكه كه ماها بخشي از تاريخ جهان بوديم
پاييز
دستگاهم ديگه داشت تو پاييز از فاز نقشه به فاز ساخت قطعات مي رسيد نمي دونيد چه حالي داشت ادم مي ديد نتيجه محاسبات و طراحي هاش داره از دنياي مجازي مي ياد به دنياي واقعي البته بعدا كه برخي از مشكلات طراحي تو واقعيت خودشو نشون مي داد خيلي ضد حال مي شد ولي به هر حال شبا تا دير وقت كل هيكلم روغني مي شد تا ايراد هاي دستگاهو بر طرف كنم اينجا بود كه مي فهميدم خدا چقدر بزرگه، من داشتم يك دستگاه سادرو طراحي مي كردم كه انقدر سخت بود اون وقت خدا اين همه چيز باحال و كار درست طراحي و ساخته بود
تو مراحل ساخت نهاي دستگاهم بودم كه يك بورس آموزشي شدم و رفتم لندن
،چند هفته در لندن بودن خيلي از چاله چوله هاي ندانسته منو پر كرد و در ضمن چند مركز فوق العاده رسانه اي از جمله روزنامه گاردينو ديدم
ديدن روزنامه گاردين و يا استديوهاي كه فقط مجري اون سالي سه ميليون پوند حقوق مي گرفت و 150 محقق و خبرنگار و نويسنده، داشتن تنها براي نيم ساعت برنامه روزانه زمان مي گذاشتن فوق العاده بود
اينجا بود كه فرق رسا نه هاي زپرتي خودمونو با رسانه هاي اونا مي فهميدم
اونجا امكانات حرفه اي خبرنگاران حرفه اي يك رسانه حرفه ايو ساخته بود خبرنگاراي كه مثلا در بخش خودرو علاوه بر آموزش هاي مختلف رسانه هاي داراي دانش اتومبيل بودن و رانندگان قهاريم بودن يا در بخش زيست شناسي خبرنگاري بودن كه دكتراي زيست شناسي داشتن اين خبرنگارا به قدري ارزش اجتماعي داشتن كه باور كردني نبود خبرنگار ها و محيط رسانه اي كه به راحتي حكومتو به چالش مي كشيد
بگذريم پس از برگشتن از اين سفر چنتا سفر آموزشي ديگه هم رفتم تا تجربه كاريم تكميل بشه و تا اخر سالم تونستم در زمينه تدوين و ميكس و تهيه كننده گي گزارش هاي راديويي كلي چيز ياد بگيرم

اواخر پاييز بالاخره دستگاه مراحل مكانيكي خودشو تموم كرد و آماده فاز الكترونيكي مي شد من كارم تموم شده بود رفتم دانشگاه دفاع كردم و نمره بيست گرفتن بالاخره پس از سه سال شاگرد متوسط دانشگاه بودن
تونسته بودم نمره بيست بگيريم اين نمره خدايش برام خيلي شادي آفرين بود
البته اين شادي مدتي كمي ماندگار بود و وقتي برگشتم ايسنا به من گفتن برو تصويه حساب كن گفتن اخه چرا من كه پنچ سال عمرمو اينجا صرف كردم از شاگرد اول دانشگاه در دو سال اول به شاگرد متوسط و حتي تنبل به خاطر فشار كار تبديل شدم سه روز مشهد بودم و سه روز تهران ،پس از يك ساعت بحث بدون هيچ نتيجه اي و بدون امضا تصفيه حساب زدم بيرون خيلي ناراحت بودم اول مي خواستم به خدا بدو بيراه بدم اما بي خيال شدم گفتم شايد حكمتي تو كاره مدتي نگذشت كه گوشيم زنگ زد يكي از دوستام بود گفت شنيديم از ايسنا اومدي بيرون و اينجا بود كه سر فصل يك كار جديد و يك تجربه جديد شروع شد، تجربه سردبيري

زمستان


ابتداي زمستان با خوشي شروع شد خوشي كه غم ترك ايسنا كه هنوزم عشقه منه و من بهش به خاطر چيزهاي كه درش آموختم مديونم رو برايم آسون تر كرد
در ابتدا زمستان من جايزه مقاله نويسي و گزارش نويسي جشنواره مطبوعات خودرو رو بردم واقعا دو سه روز جو گير بودم و بعد از گذشت دو سه روز فهميدم چقدر بي جنبه ام مدتي نگذشت كه تجربه كار جديد برام شروع شده بود تجربه مديريت اونم تو رسانه ها ي ايران كه از چندطرف هم به خاطر فشار مالي هم به خاطر مخاطبان كم و هم به دليل سانسور حكومت تحت فشارند اين تجربه برام جالب بود
فشار و سانسور حكومت و مديراني كه واقعا رسانه اي نيستن و درگيريه هر روزه با اين موارد و مديريت چهل نفر ادم در اين موقعيت خيلي سخت بود و البته اين سه ماه بازم مثل يك دانشگاه برام بود من كه تو خبرگزاري بودم و تنها براي روزنامه هاي مثل شرق و همشهري مي نوشتم و دستم از دور به آتيش بود حالا گرماي آتيش مطبوعات ايران كه در بدترين ركود تاريخي خودش طي ده سال اخير بود بد جوري دستامو مي سوزوند به هر حال هميشه بايد حواسم به برگشتي ها تذكر ارشاد حق تحرير بچه ها و نياز مخاطب مي بود و اين وسط خيلي مطالب يا به خاطر كيفيت پايين يا ترس از بسته شدن چاپ نمي شد و بعدشم من بايد قر قرهاي خبرنگارمو تحمل مي كردم كه در 50 درصد موارد هم حق با اون ها بود چون من يا به خاطر سهل انگاري خودم يا ترس از حكومت مطالبشونو چاپ نكرده بودم
اما به هر حال در كار جديدم كلي دوست جديد پيدا كرده بودم
خلاصه زمستان و سال 86 به پايان رسيد و من هم كلي تغيير كردم و كلي تحول تو زندگيم ايجاد شد الان كه به سال قبل نگاه مي كنم از بدي هاش جز يكي دو مورد زياد چيزي يادم نمي ياد و اين نشون ميده خوشي ها خيلي بيشتر تو ذهن مي مونه تا بدي ها مگر اينكه بدي ها خيلي بد و خوف باشن
به هر حال خدا رو شكر
عكس هاي بيشتر در اينجا