Wednesday, February 7, 2007

خسته ام من








الان خسته ام خیلی خسته روز سختی داشتم تازه خیر سرم چقدر منتظرش بودم امروز مدل جدید سمند پرده بداری بشه صبح زدم از خونه بیرون یکهو ریسونا بیگی زنگ زد ساعت پنج باید با هیات دولت به عنوان خبرنگار شیفت بری کردستان گفتم پدرت خوب مادرت خوب من که اولا خبرنگار صنعت خودرو هستم و امروزم برنامه دارم ساعت دو، مدل جدید سمندو معرفی می کنند گفت به من چه و خلاصه من پیش خودم گفتم در حرکت عجیب خودمو از وسط اون برنامه می رسونم به فرودگاهالبته بیگی جانمان گفت هنوز برنامه صد درصد نیست و از ریاست جمهوری با هات تماس می گیرن منم با امیر پورمند عکاس خوبمون رفتم برنامه ایران خودرو راننده تاکسی هم تا اون جا چون می دونست خبرنگاریم کلی کلمون خرد تا من باشم از ایسنا تاکسی نگیرم تا بعد رسیدیم ایران خودرو سالن تاریک بود و روی سمند جان من یک پرده انداخته بودن اره جان دلم بگه که سمند چادری شده و قرار وزیر صنایع اسلامی چادرو از سر سمند برداره اول دوباره جناب حیاتی گوینده معروف تلوزیون رفت رو سن ولی انقدر اشتباه می کرد که حال همرو بد کرد بگذریم که عکاس های زیادی اومده بودن و چقدر شلوغ کرده بودن از طرفی ملت که حس عکاسی گرفته بودن با موبایل جای عکاسای حرفه های را پر کرده بودنند بعد هم طبق زدن ها و بی برنامگی ها ادامه داشت فیلم نمایش نمی دادن و اقای حیاتی می گفت اماده نیست یکهو یکی می دوید و می گفت فیلم امادست بعد از سخنرانی های معمول، منطقی و وزیر صنایع در برداشتن چادر سمند همت کردنند و عکاسا کلی شلوغ کردن و سمند پرده برداری شد بعد در اقدامی عجیب خبرنگار های صدا سیما که من اصلا به خاطر اخلاق بدشون و غیر حرفه ای بودن قبولشون ندارم حوس کرد رو سن و وقتی برنامه هنوز تموم نشده بود مصاحبه بگیره اما اقای حیاتی که در حین گویندگی یک شرکت تبلیغاتی داره از اقدام همکارش ناراحت بود و مدام تذکر می داد ولی کی بود که گوش بده منم همش ساعت نگاه می کردم تا دیر نشه و به فرودگاه برسم در بین مدیرای ایران خودرو که از گزارش فنی من از این ماشین ناراحت بودن شروع به نوازش من کردن در این بین مدیر روابط عمومی ایران خودرو در شوخی شهرستانی بامزه خودش، محکم با مشت زد تو شکم بنده جالب بود بعد رفتیم بازدید خطوط و من هنوز دل تو دلم نبود که از پرواز جا نمونم بعد هم زنگ زدن که برنامه کنسل شده بعدشم من زیر بارون با مدیر عامل ایران خودرو مصاحبه گرفتم اما روحم از این همه بی برنامگی و اینکه ......بگذریم الان روحم خستست خیلی خستست راستی این عکس های نه چندان جالب منو که دیدید بهتر عکس های استاد امیر پورمندم ببینید
امیر با سلمانزاده عکاس فارس کل انداخت و وقتی اومدم تو خونه عکس های جفتشونو دیدیم گفتن دم امیر گرم کلشو خوابوند راستی اگه حال داشتید این گزارش منو هم بخونید
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-872144
راستی کامنت بذارید بی معرفتا

1 comment:

Anonymous said...

سلام پسر خوب....از اینکه مملکت ما جوونهای تحصیلکرده و بافرهنگی مثل شما داره خیلی خوشحالم....موفق باشی