Wednesday, April 18, 2007

سفرنامه نویسی روی تخت قطار

وقتی که دارم این مطلبو می نوشتم روی تخت دیواری قطار نشسته بودم وبا طلق طولوق قطار داشتم سفرنامه می نوشتم تو چند روزپیش خیلی سرم شلوغ شده و تو ده روز اینده هم باید حدود 15 تا کارو انجام بدم هفته بعد باید برم اردبیل بقیه روزها هم ایران خودرو و اون کار تحقیقاتی تمام وقتممو می گیره به سفارش یکی از دوستام باید برم دنبال ساختن برنامه رادیویی باید یک چیز مهم بخرم چنتا مقالرو باید تموم کنم چنتا پک هم باید بسازم و چنتا جلسه مهم دارم خلاصه امیدوارم زیر این همه فشار طاقت بیارم به خاطر همین کاراست که دیر به دیر و اونم تو مسافرت های کاری و درسی می رسم وب لاگو اپ کنم
در جاده امپراطوری قسمت سوم
صبح از خواب بیدار شدیم ،راه درازی جلوی رو ما بود خودرو بعد از مدتی وارد گردنه ها کوهستانی شد مه همه جا را گرفته بود و جلو چشمت مشخص نبود، کمی جلوتر چند خانه و یک مسجد با سبک عثمانی ها ساخته شده بود جالبه در کشور لایک ترکیه شما می توانید به تعداد زیادی مسجد ببنید مردمی که در ظاهر لایکن با سر کردن روسری به مسجد می رن دخترهای محجبه ای می بیبنید که با لباس های شاد در اغوش دوست پسران و شاید شوهرانشان هستنند حکومت نیز در دست اسلام گرایانی است که بسیار متعادل هستنند مسلمانان سکولار ،.....راه ادامه می یابد به نزدیک انکارا که می رسی اتوبان ها در میان پل های مختلف احاطه می شود نزدیکترکه می شوی شهری پیش روی ماست پر از دود با ساختمان های سیمانی ،شهری در کنار کوه که هیچ چیز از زیبایی های استامبول را ندارد و بی روح است شهری که شبیه تهران است اگر استامبول مانند اصفهان با هویت و زیباست انکارا بی روح به نظر می رسد راه را ادامه می دهیم گوی خودرو ثابت است و این جاده است که حرکت می کند به یاد قضیه نسبیت اینشتن می افتم، ما از کنار مردمانی با فرهنگ های مختلف می گذریم و شاید ان ها از کنارمان می گذرنند اهنگ ترکی در ماشین گوش نواز است "هزار بهار منتظر بودم نیومدی "و باز راه ادامه می یابد را کم کم بیابانی می شود فکر می کنیم خوب نزدیک کشورها ی عربی که می شویم باید همینطور باشد اما اشتباه کرده ایم در جلوی ما دشتی سر سبزی قرار دارد و پس از ان دریاچه نمکی را می بینیم و پس از ان شهری که پر از کارخانه نمک است نمک های که شاید در بسته بندی های زیبایی صادر میشه به یاد ایران می یوفتم که چرا این همه سرمایه در بی خردی مدیران فرمایشی و بی لیاقت و فکو فامیل اقایان خاک می خورد راه ادامه می یابد همیشه فکر می کردم کشور ایران تنوع جالب طبیعی داره اما راهی که می گذرد و مناظر متنوعی که می ایند و می گذرند می گوید اشتباه می کردی پسر ،بعد از مدت کمی به رشته کوه های زیبا می رسیم که شبیه منطقه کردستان ایران است کوه های بلند و در ختان سرو و...جالب است این منطقه خنک مردمانی کرد نشین دارد اگر کمی فراموش کار شوی خیال خواهی کرد در غرب ایران هستی، خستگی سفر سبب می شود در کف ماشین چشمانم را روی هم بگذارم بیدار که می شوم شهر زیبایی با نام ادنا رویروی ماست اگه کمی حواس پرت می شدم فکر می کردم اینجا جنوب ایتالیاست شهر سازی به سبک ایتالیا با درختان مناطق گر مسیری در وسط خیبان و مردمان که بی شباهت به ایتالیایی ها نیستنند اما این تنها یک نیمه از لیوان است این سوال در ذهنم هی می پیچد اینجا مگر شهر دور افتادهای در ترکیه نیست شهری مثل اردبیل پس این همه ابادانی برای چیست در شهر هتل های معروفی مانند هیلتون و شرایتون است که نشان دهند رونق داشتن کسب کار توریست هاست از غذای معروف شهر سوال می کنیم ادرس رستورانی را می دهند که کباب ادنا در ان سرو می شود رستورانی که مورد علاقه مقامات دولتی و حتی ریس جمهور اسلام گرای ترکیه است وارد رستوران که می شوی کارسون های مرتب که به سبک کارسون های ایتالیالباس پوشیده اند و در رستورانی که به سبک اروپایی ساخته شده به ما خوش امد می گویند در و دیوار برق می زنند بر روی دیوار تابلو هایی وجود دارد که به تعداد زیاد و به صورت زیاد و افراطی نصب شده که از عکس هنر پیشه های ترک فوتبالیست ها تا مقامات دولتی در حال کبا ب خوردن به چشم می اید دسر های مختلف شامل انواع ماست سبزی ها معطر و ترشی های گوناگون را به عنوان پیش غذا می اورنند قاشق های نقره روی میز من را به ترس می اندازد، همچنین غذایی در تهران هم بخوری حتما بالای 100 هزار تومان برای پنج نفر اب می خورد اینجا که ترکیست و گوش می برنند نکند مجبور شویم تا یک هفته ظرف بشویم دوستم می گوید بخور و حال کن بعد از پیش غذا کباب های را در سیخ های نازکی می اورند با نونی که شبیه نون های محلی است کباب بسیار خوشمزه است تا حالا کبابی به این خوشمزگی نخورده بودم مزه ای که ترکیب خوش گوشت دل و گوشت ران دارد نمی دانم چیست و چگونه درست شده ولی خوش مزه است وقتی می خورم می گویم خوب تموم شد بریم که تازه می فهمیم کباب اصلی در راه است کباب ادنا را می اورند یک کباب کوبیه بزرگ که مزه متفاوتی با کباب های ایرانی دارد غذا تمام می شود و در دل خودم می گویم این خوشمزه ترین غذایی است که تا کنون در خارج ایران خورده ام حال زمان صورت حساب می رسد من عرق می کنم وای چه می شود که به ناگاه می ینیم تنها این همه غذا ان هم در ترکیه نفری 10 هزار تومان شده همین چند روز قبل تر بود که ساندویج مک دونالد که در استامبول خورده بودم همبن میزان شده بود مگر می شود
بهت زده از رستوران خارج شدیم و سعی کردیم در مدتی که داشتیم گشتی در این شهر زیبا بزنیم شهری که در ان باغ های لیمو بود و عطر لیمو همه جا مشام ما را می نواخت کمی که گذشت دیگر از ساختمان های شیک خبری نبود به منطقه رسیدیم که فقیر نشین بود مانند ان شهر ک هایی که در اطراف تهران است اما مردم حتی در این مناطق فقیر شاد بودنند و بسیار زیبا لباس پوشیده بودنند بعد ازکمی کشت گذار در شهر راه خود را به سمت حلب در مرز کچ کردیم راه و اتوبان بسیار پیشرفته ای در روبرو ما بود جاده ترازیتی به سمت فلسطین و اردن مصر و سوریه ، راه ادامه می یابد حدود دو ساعت در راه بود که به جاده کوهستانی رسیدیم خودرو تا بالای کوه پیش رفت زیر پای ما دشتی بود پهن که بخشی از ان متعلق به کشور سوریه بود پایین که امدیم خاک زمین به قرمزی می زد که نشان دهند وجود مس در خاک منطقه
بود منطقه ای که کاملا حاصل خیز بود حدود یک رب بعد ما به مرز رسیدیم و...ادامه دارد

1 comment:

ali said...

سلام امين جان
خوبي؟مرسي بابت كامنتت. اقا يه چيزي اين عكس غذايي كه اينجا گذاشتي بد جور آدم رو وسوسه ميكنه.
جداي از شوخي ميتوني اگه يه ذره اديت كني متنهارو يه سفرنامه درست و درمون بنويسي.
شاد باشي
تا بعد
يا علي